نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

آن خیمه‌ که بهشت دخیل است بر درش
آتش گرفت چون جگرِ آب‌ آورش

از خیمه‌ها هنوز به عباس می‌رسد
آهِ رباب و گریه‌ی نوزاد مضطرش

بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید
اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش

بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش

*از مثل فردایی دیگه آب رو به روی اهل خیمه می بندن...*

جانی نمانده بود در اندام لاغرش

*امشب اونایی که رو دامن شون بچه شیرخواره دارن می فهمن روضه رو...*

گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود
دست حسین گشت بلندای منبرش

*میگن ابی عبدالله بچه رو آورد وسط میدان رو دست گرفت، از هر طرف بچه رو نگه می داشت، سر یه طرف میفتاد. به خدا برا این روضه آدم  بمیره جا داره." ان لم ترحمونی ترحمو ها" اگه به من رحم نمی کنید به این بچه رحم کنید. ان شاءالله درست نباشه. آقایی که همه زیر این آسمان میرن منتشو میکشن، اون آقا مقابل یه عده قوم پلید و پست ایستاده، هی صدا میزنه "مُنّوا علیّ" بگیرید خودتون سیرابش کنید. خدا لعنت شون کنه، یه عده هلهله میکردن. صدا حسینو نشنون. هنو حرفای ابی عبدالله تموم نشده...*

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد، چنین سر برسد

 پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد

*عجب منبری رفته علی اصغر...*

 گهواره جایگاه سخنرانی اش نبود
دست حسین گشت بلندای منبرش

وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود
با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش

*اینقدر تیر سهمگین بود، این یه بیتو، ان شاءالله متوجه نشی...*

تشویق کرد حرمله را لشگر یزید

*همه شروع کردن کف زدن، چیکار کرده...؟*

وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش

*وسط میدان حسین، نمی دونه بدنو نگهداره، سرو نگهداره، با یه دست زیر گلو گرفته، خون ها رو بسمت آسمان می پاشه...*

وا شدگلوش قبل زبان باز کردنش
رفت و پدر نگفت علی‌اصغر آخرش

*همه آرزوی پدر مادر، این بچه ها رو که بزرگ میکنن اینه، میگه به زبون میاد، شیرین زبونی میکنه...*

خون ذبیح ریخت روی سینه‌ی خلیل
حالا که می‌دهد خبرش را به هاجرش؟

طوری حسین کودک خود را فدا نمود
حتی نریخت روی زمین خون اطهرش

#گروه_شعر_یا_مظلوم

*لالایی لایی لای...بچه که شیر خورده باشه آرومه، سر و صدا نمیکنه. اما بچه ای که آب بهش نرسه، شیر بهش نرسه، اینقدر صدای گریه علی از خیمه بلند شد، ابی عبدالله اومد فرمود: "ناولینی بولدی الصغیر... "این حرفه توش ها! زبان عربی اگه بخواد بگه بچه رو به من بده "ایتینی بولدی الصغیر." این "ناولینی" یعنی بچه رو امانت بهم بده، خیالت راحت! بچه رو برمیگردونم. حالا رباب جلو در خیمه منتظره. میگه حسین گفته من بچه رو برمیگردونم. یه وقت دیدن علی رو زیر عبا گرفته، هی یه قدم میاد سمت خیمه ها، دوباره برمیگرده. بچه ها ارباب تون وسط میدان به چه کنم چه کنم افتاد...*