نمایش جزئیات

زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

*ابی عبدالله وقتی بدن علی رو دید، دید نانجیب ها دوره اش کردن، از اسب پیاده شد. اینجا جون از پای حسین نرفته. تاریخ میگه همون موقعی که داشت میرفت میدان میگفت :خدایا شاهد باش شبیه ترین کَس به رسولت رو دارم من به میدان میفرستم، اونجا جان از پاهای حسین رفت. اینجا دیگه همه دیدن. مرحوم شیخ حُر میگه از اسب پیاده شد. همه دارن این صحنه رو می بینن. میخوان بهم دیگه مخابره کنن. حال حسینو ما دیدیم چطور بود؟ میگن دو سه قدم ابی عبدالله راه رفت، یه مرتبه خورد رو زمین. هرکاری کرد بلند شه رو پا نتونست. تو تجسم کن پاش ناله بزن. میگن دیدم وسط میدان، دو زانو دو زانو داره میره، نشست کنار بدن، هفت مرتبه از پرده دل وَلَدی، پسرم، میوه دلم...*

میوه ی دلم
جوونم جون میدی مقابلم
یه کاری کن تا حل شه مشکلم
باباجان

این تنِ توئه

*جوون منه؟ چقد این بدن کم شده...!*

این تنِ توئه
که قتل صبرم کشتن توئه
علی، خون من گردن توئه
باباجان

*مرحوم شوشتری نوشته ابی عبدالله رو برا بار دوم تو گودال کشتن. همونجا کنار بدن علی اکبر جان از بدنش رفت. کَأنّا داشت جون میداد، یه وقت دید یه دست رو شونه اش اومد. برگشت دید خواهرش زینبه، تازه مشکل حسین شروع شد. تا حالا خواهرش بین نامحرما نبوده. دست و پاشو گم کرد. هی صدا میزنه پسرم! پاشو عمه رو به خیمه ها برگردون. جان حضرت زهرا یا حقشو ادا کن یا گوش نده*

می بینی سنگه دلاشون
بلنده بسکه صداشون
صدای بابای پیرت
گمه توی خنده هاشون

واویلا کی خبرت رو حالا
بده به ام لیلا
جوون بابا

دنبالت راه افتادم تو صحرا
ای تن اربا اربا
جوون بابا

*به خدا من اعتقادمه ها! اون روز ابی عبدالله فقط جوونای بنی هاشم رو صدا نکرد برا کمک، همه شما ها رو تا قیامت برا کمک ابی عبدالله صدا زده. جوانان بنی هاشم... عباشو پهن کرد. این عبا چه جاهایی که به کمک نیومد. اولین جایی که کمک اومد، امیرالمومنین پشت در، نگاه کرد دید فاطمه رو زمین افتاده. عبا رو انداخت. عبا رو پهن کرد. گفت بچمو جمع کنید. نگفت: بچمو بیاید، بچمو جمع کنید. اونجا هم یه قطعه از بدنش افتاده. این طرفم افتاده. هر کجای دشت نگاه میکنم علیه...*

ای خدای من
شد آخر سر تابوتت عبای من
تو رو تشییع کردن بجای من
باباجان

غصه کم نشد
تلاش کردم پیدات کنم نشد
تنت از روی خاکا جمع نشد
باباجان

مصیبت اوجش همین جاست
آخه اینجا بدترین جاست
بلند شو بابا بگو که
مگه جای زینب اینجاست

کابوسم شده غم ناموسم

*خیلی زجرش دادن ابی عبدالله رو. اون روزم وقتی تو گودال بود، یه نفر داد میزد میگفت حسین! هنوز زنده ای؟ دارن میرن سمت خیمه ها...*

دست و پاتو می بوسم
بلند شو بابا

واویلا غمت رو از یاد بردم
زینبو دیدم مُردم
بلند شو بابا

* این دستتو بیار بالا! صدات برسه کربلا.حسین...*