نمایش جزئیات

زمزمه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شب نهم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

زمزمه و توسل به حضرت عباس علیه السلام  اجرا شده شب نهم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

مشک پاره اتو
دو تا چشمای پر ستاره ات رو
گل زخمای بی شماره اتو 
می بوسم

خون دیده اتو
میون ابروی کشیده اتو
عزیزم دستای بریده اتو 
می بوسم

*جان امیرالمومنین! آقایی که امشب صاحب روضه ست، امشب حقو باید ادا کنی شب تاسوعا‌. معلوم نیس دیگه زنده باشیم. حتی به امید فردا هم نباش معلوم نیس اصلا لیاقت داشته باشیم بخوایم بیایم...*

تو رو می بوسم که پاشی
نباید از من جدا شی

*دلیل داره داداش. التماس هام دلیل داره...*

نمیره دشمن به خیمه
تا وقتی که زنده باشی

*بابا هنوز حسین هست. عظمت عباس رو اگه میخوای نگاه کنی. هنوز ابی عبدالله هست، میگن کنار بدن یه نانجیبی از یه گوشه داد میزد، یکی به زخم زبون اول می‌گفت، آی سید هاشمی به علمدارت می نازیدی، ببین نه تنها دستاشو، پاهاشم قطع کردیم. یکی داد میزد هرکی میخواد بره سمت خیمه ها بره. علمدار رو زمین افتاد. پاسبان خیمه ها افتاد...*

تو رو می بوسم که پاشی

*حالا اگه فهمیدی توأم با ابی عبدالله التماس کن...*

نباید از من جدا شی
نمیره دشمن به خیمه
تا وقتی که زنده باشی

علمدار! بازم علم رو بردار
حسینو تنها نگذار
پاشو اباالفضل 

علمدار! به اشکِ چشمای من
داره می خنده دشمن
پاشو اباالفضل

«علمدار! یا ساقی العَطاشا آقام اباالفضل»

تا سرت شکست
تا بازوی آب آورت شکست
تو خیمه قلب خواهرت شکست
اباالفضل 

*وقتی داشتم میومدم یه صحنه ای رو دیدم جیگرم آتیش گرفته. زینب من یک به یک به اهل حرم گفت وای اباالفضل رفت معجر من رفت...*

بی کَسِ حرم
بدون تو دلواپس حرم
نباشی پاشون میرسه حرم
اباالفضل 

*اینجاشو باید غیرتی داد بزنی...*

غم زینب کشته ما رو
که جمع کرده دخترا رو
داره محکم تر می بنده
گره های معجرا رو

بعد از تو امون نداره خیمه
تمومه کار خیمه
پاشو اباالفضل

*آی غیرت الله...*

بعد از تو تنم به غارت میره 
زینب اسارت میره
پاشو اباالفضل

* اگه صدا هلهله می شنوی صداتو به اربابت برسون. بگو حسین جان! من هنوز زنده ام. برات داد میزنم. حسین...حسین جانم!  تا بوی داداششو شنید؛ یه عمری با بوی حسین زنده ست. اگه چشمش نمی بینه، یه چشمش هم تیر خورده. اما همه جانش از بوی عطر برادر پره. گفت: داداش اومدی. خوش اومدی حسینم. نبودی چند لحظه پیش مادرت زهرا اینجا بود. گفت داداش! هرچی بهم گفته بودی از کوچه امروز دیدم. هنوز صورت مادرت کبوده. هنوز دست به پهلو میگیره راه میره...*

گرفته مادرت زهرا سرم را روی دامانش
تماشا میکنم با چشم خود روی کبودش را
حسین جانم...

*از این جا عباس داره روضه میخونه. یخورده اون طرف تر تو خیمه، یه مادری هی میاد کنار گهواره. میگه الان عمو میاد...*

چرا مادر نمی خوابی چرا اینگونه بی تابی
گمانم تشنه آبی علی اصغر لالا لالا

*گفت: داداش اومدی دورت بگردم. این لحظه های آخری دو تا خواهش بیشتر ندارم. اول اینکه تا زنده ام، بدن منو تکون نده. مثه علی اکبر منو نبری ها! با هر زحمتی. من روم نمیشه چشمم به چشم دخترت بیفته. اونا منتظر آب بودن.میگفتن قول عمو ردخور نداره. گفت: عزیزم! اینکه میگه بدنمو نبری ها، این خواهش رو که از ابی عبدالله کرد، یه مرتبه حسین گفت، توی عمرت از من هیچ یه خواهش نداشتی. تو میگی! باشه چشم. گفت: داداش! یه خواهش دیگه هم ازت بکنم؟ این خونو از روی چشمم پاک کن. یه بار دیگه من تو رو ببینم حسین جان. این خواهش دومی، باعث دردسر اباالفضل شد. خون ها رو که پاک کرد، غیرت الله نگاه کرد دید، حسین بالاسرش نشسته زار زار داره گریه می‌کنه. از گریه بالاتر! "فصرخ الحسین" داره داد میزنه."و بکا بکاء عالیا..." نگاه کرد دید دور تا دورش دشمن ایستاده. گفت حسین جان چیکار داری میکنی ؟ چرا اینطوری داری گریه می‌کنی؟ نمی بینی همه ایستادن دارن هلهله میکنن...؟!گفت چرا گریه نکنم علمدارم رو دارم از دست میدم. پناه خواهرمو دارم از دست میدم. همه لشکرمو دارم از دست میدم.  یه مرتبه دید از گوشه چشم ابالفضل، خونابه. اشک با خون قاطی شده. خونابه داره میاد، داره گریه می‌کنه‌. گفت: تو چرا داری گریه می‌کنی؟ تو که مادرم زهرا برات اومده، بابام علی اومده، جدم اومده سیراب کنه. گفت داداش! گریه من بیشتر علت داره. می بینم لحظه آخر اومدی. سر منو از رو خاک برداری. به من بگو ببینم، کی میخواد بیاد ساعت دیگه سرتو از رو خاک برداره. عباس تو نبودی ببینی، اما زینب اومد. از بالا تل زینبیه‌ نه کسی نبود سرو برداره. یه وقت نگاه کرد "والشمر جالس علی صدره..." حالا بگو حسین...*