نمایش جزئیات

مدح و توسل به امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی مصطفی مروانی

مدح و توسل به امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی مصطفی مروانی

به جز از علی نباشد به جهان گره گشایی
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی
 
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن
به جز او به زخم دلها ننهد کسی دوایی
 
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم
سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی
 
بشناختم خدا را چو شناختم علی را
به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی

 سنگ است دلم، عشق علی سنگ نوشته
می سوزم از این عشق چو اسفند برشته

با جوهر اشک و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام این جمله نوشته:

جز مهر علی در دل من خانه ندارد
کَس جای در این خانه ویرانه ندارد

ما از مِیِ مرد افکن این میکده مستیم
شادیم که پیمانه و پیمان نشکستیم

تا عشق علی هست در این میکده هستیم
پس خرده مگیرید که ما باده پرستیم

هشدار که نوشیدن این باده مجاز است
اَلْمِنّة لله که در میکده باز است

فهميدم از اين راز كه در كعبه شكاف است
هرجا كه بود نام يدالله مطاف است

اين گفته نه بيهوده و اين دم نه گزاف است
در روز جزا شيعه‌ات از نار معاف است

چون غير علي در دو جهان هيچ نديدند
مردان خدا پرده ی پندار دريدند

تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره
شد پاک از این خاک گناهان کبیره

زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره
شد ثابت و سیّار در اوصاف تو خیره

جز ساقی کوثر ز کسی جام نگیریم
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

زان باده که در روز غدیریه به خم بود
پیدای تو شد هر که در آن حادثه گم بود

فریاد ملائک «بابی انتَ و اُم» بود
زان راز که در آیه اکملتُ لکم بود

بیتی است امامت، درِ این خانه تویی تو
امروز امیر درِ میخانه تویی تو

آن بازوی خیبر شکنش رفت چو بالا
با دست شریف پدر امّ ابیها

دادند دو دریا چو به هم دست تولّی
شد ولوله و غلغله در عرش معلّی

گفتند ملائک همگی عید مبارک
این عید به هر پیرو توحید مبارک

هر کس که ز حبّ تو به لب ناد علی داشت
در جان و دل خویش صفایی ازلی داشت

آسودگی از شرک خفی شرک جلی داشت
گمراه نگردید هر آن کس که «ولی» داشت

از نام علی کاخ ستم در خطر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

تا صورت پیوند جهان بود علی بود
یعنی هدف از عالم موجود علی بود

تسکین دل آدم و داود علی بود
از آیه انفاق چو مقصود علی بود

ای محو جمال رخ تو شود صاحب خانه
 مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

ای کاش شوم میثم و سلمان تو باشم
تا روز جزا دست به دامان تو باشم

در هر دو جهان ریزه خور خوان تو باشم
کافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم

کردیم نثار قدم تو دل و دین را
تقدیم تو کردیم هم آن را و هم این را
 
ما با تو نشستیم و از این قوم بریدیم 
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم