نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب هفتم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی مهدی رعنایی

*امشب شب نازدانه ابی عبدالله ست نه فقط علی اصغر این سه ساله ام باب الحوائج ها گره های بزرگ با دستای کوچکش باز می کنه ..الهی امشب هرکی برا رقیهی امام حسین خوب گریه کرد. جواز کربلا شو و سوریه اشو همین امشب از دست بی بی امضاشو بگیره.. *
آی گم شدم زجر در پی ام آمد
*خدا نکنه دختر گم بشه پسرم خدا نکنه ولی دختر یه چیزی دیگه س .. شاعر خیلی قشنگ گفته...*
صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری
*دختر عزیز دردونه باباشه .. دختر بخوره زمین پدرم باش میخوره زمین .. وقتی این بچه گم شد تو دل بیابون تاریخ نوشته سه نفر مامور شدن برن بچه رو پیدا کنن به قافله برگردونن..اسماشونو که بگم قلب شما میلرزه .اولی حرمله بود همچین که مامورش کردن این بچه هایی که تو قافله بودن گفتن خدا کاشکی هرکی بره حرمله نره ..چرا من دلیلشو بگم ..آخه این به بچه شیرخوارهم رحم نمیکنه نمیکنم دیگه چه برسه دختر سه ساله ..یکیشون هم شمر بود.. هی به همدیگه نگاه میکردن میگفتن این میخواد بره رقیه رو پیدا کنه این همونیه که تو گودال سر بابامونو به حالت تشنه برید..خدایا هر کی میره این نره..یکی از اون سه نفر زجره به قول قویتر زجر رفت این بچه رو پیدا کرد که کاش نمیرفت.. تو تاریخ نوشتن زجرقصیالقلب بود اصلاً دلش برای هیشکی نمیسوخت.. اصلا دلش رحم نبود. کاروان معطله هرچی میکنن این سر بریده با این نیزه از تو خاک در بیاد بیرون نیومد یه نگاه کردن دیدن هر کاری می کنن چند نفری دور نیزه جمع شدن این نیزه رو از تو خاک تکون بدن دیدن نیزه در نمیاد. اومدن پیش امام سجاد چیه حکمت این نیزهای که از تو دل خاک بیرون نمیاد کاروان معطله باید حرکت کنیم ای دهانتان بشکنه امیر یزید معطل ماست یه نگاه به سر بریده کرد امام سجاد دید سر بریده برگشته داره عقب کاروانو نگاه میکنه فرمود: یکی از نازدانهها تو بیابون افتاده برش گردونید به کاروان ملحق کنید این نیزه هم از تو خاک در میاد. زجر رفت تو بیابونا تاریکه به هر بوتهی خاری میرسید یه لگد میزد. چرا ؟اگه بچه پشت این بوته خاره خودش بیرون بپره.. یا به یه بوتهی خاری رسید یه لگد زد دید صدای دختر بچهای اومد آخ کمرم..نمیگم بچه رو چه جوری به کاروان ملحق کرد... فقط همینقدر برات بگم موهای دخترو دور دستش پیچید هی رو خاک میکشید.. یا زهرا.. آورد جلو زینب دخترو انداخت پرتش کرد زینب دوید طرف این سه ساله گفت عمه تو اینقدر غصه داری بسته نمیگم با من چه کرد. فقط عمه جون بابا حسینم دیگه منو تو بیابون جا نذار اینا حیا ندارن ...ای حسین
تو خرابه شمعم توش روشن نبود از نور مهتاب استفاده میکردن. زینب دونه دونه خارها رو از کف پای این بچه در میآورد..
طاهر دمشقی شبا سر یزیدو میذاشت روزانوش براش شعر میخوند تا خوابش ببره میگه یه شب نگاه کردم دیدم سر بریده تو تشت از گوشه چشمش داره اشک میریزه میگه از این صحنه خیلی وحشت کردم در همین حین دیدم از تو خرابه کنار کاخ صدای گریه بلنده این زن و بچه ریختن به هم چی شده ؟یزید از خواب یه لحظه پریدگفت طاهر چی شده چرا سر صدا میاد؟چرا نمیزارن ما بخوابیم؟ صدا زد امیر!بچه ی حسینه بهانه بابا گرفته باباشو براش ببرین..گفت: همین سر بریده رو براش ببرید ..یا اباعبدالله.. یه بزرگی میگفت کی گفته سرو تو طبق براش بردن
اینا بیحیاتر از این حرفا بودن.. موهای حسینو تو دستش گرفت دادهمینجور آورد تو خرابه پرت کرد جلوی این دختر بیا اینم بابات..دختر یه نگاه کرد دید جای هفده زخم کاری رو سر و صورت ابی عبدالله است یه دونه شو که همتون بلدید بگم آخه دیروز تو مجلس یزید یه دست کشید رو سر و صورت گفت:بابا کجا بودی؟ یه کلمه است ولی یه دنیا روضه پشتش خوابیده..گفت بابا کجا بودی سرت بوی شراب میده. خیال کردی نمیدونم شراب میخورد صاحب مقتل الحسین اینجوری نوشته..گاهی یزید شراب میخورد گاهی اضافههاشو کنار تشتی میریخته که سر بریده ابی عبدالله توشه..گاهی موقعها این جام شرابو میآورد بالا میگفت حسین نمیخوری خوب مزهای میده ها تعارف میکرد به حسین بی حیا.*
برا دستات طناب آورد
جلو رباب رفت آب آورد
بازم حیا نکرد کنار سرت شراب آورد
عموم رو نی خیلی غم خورد
به ما چشم نامحرم خورد
یه تازیون چند باری به جای من به عمه ام خورد
بچگونه داره حرف میزنه دیگه وایساد جلو اون بی حیا چی گفت
خیلی بدی یادت باشه
منو زدی یادت باشه
" رحم الله و غفر الله من نادا یا حسین"