نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی مهدی رعنای

"السلام علیک یا ابن اباعبدالله یا علی بن الحسین" روضه امشب مال جووناست نه اینکه پیرمردا گریه نکنن نه.. اتفاقاً امشب باید پیرمردا زیر بغلای ابی عبدالله رو بگیرن اونا باید کمک امام حسین کنن پیرمردا کمک پیر کنند جوونا کمک جوون کنن ایشالا کربلا پایین پای ابی عبدالله به زودی عرض ارادت کنیم..
عدو خنجر به قلب پاره می زد
غمت آتش به سنگ خاره می زد
به چشم خویش دیدم جان بابا
که از فرق تو خون فواره میزد
آهت بروی لب عالم آهست
هنگام وداع سخته مهر و ماهست
این اشک حسین بر علی اکبر نیست
بر پیکر صد چاک رسول الله است
دنبال صدای دلبرم افتادم
با سر به کنار اکبرم افتادم
تا پهلوی نیزه خوردهاش را دیدم
یک لحظه به یاد مادرم افتادم
*روضه امشب مدینه کربلاستا.. یه جوونه هجده ساله من سراغ دارم نه سال تو خونهی علی سرد و گرم روزگار چشیدچهار تا بچهی قد و نیم قد بزرگ کرد. اما یک روز علی بین در و دیوار صدای این هجده ساله رو شنید.. یا زهرا ..چی می گفت ؟"یا فضه تُ خذینی" فضه بیا به خدا پهلومو شکستن فضه بیا بخدا محسنمو سقط کردن..اینجا علی صدای زهرا رو شنید یه روزم کربلا یه هجده ساله صدا زد بابا یا حسین اگه می خوای بیای بیا منم رفتم خداحافظ چند قدم مونده به بدن علی خودش رو از رو ذوالجناح انداخت روی خاک. باباست دیگه طاقت نداره .. با دو کندهٔ زانو خودشو رسوند بالای سر علی چه بدنی هر تیکه یه جا افتاده یا زهرا مدد کن بیبی جان.. اول کاری که حسین کرد دید میخواد جوونش حرف بزنه اما نمیتونه دست کرد تو حلقوم علی اکبر لخته های خون و بیرون کشید گفت: پسرم حالا بگو بابا یبار دیگه منو صدا بزن حسین.. صورتو گذاشت رو صورت جوونش .. «یه پرانتز باز کنم یه اشکی ازت بگیرم ها آی نوکرای حسین امیدوار باشید لحظهی آخر امام حسین بیاد سر ما رو به دامن بگیره از کجا این حرفو می زنی یه غلام سیاه داشت کربلا همون کاری که با علی اکبر کرد همون کارو با غلام سیاش کرد صورتشو گذاشت رو صورت غلام سیاهش..»برگردیم بالای پیمر علی اکبر.. مردم داغ جوون سخته..گفتن مگه میشه مرده بلند شه راه بره؟ گفتن: بله.. در یه صورت مرده راه میره گفتن در چه صورت؟ گفت: اون پدری که جوونش جلوش دست و پا بزنه داغ جوون ببینه اون مردهایست که داره راه میره مگه داغ جوون زنده میگذاره آدمو نه والله.. اینقدر این صورت به صورت گذاشتن طول کشید همه شروع کردن هلهله کردن همه شروع کردن تکبیر کشیدن گفتن حسین هم بالا سر جوونش جان داد خدا رحمت کنه قدیمیا رو برسه به روح همشون هدیه میکنم...*
لشکر کوفه و شام اِساده
به تماشای شه و شهزاده
شه روی نعش پسر افتاده
همه گفتن حسین جان داده
* یهو دید یکی داره شونههاشو تکون میده حسین با خودت داری چه میکنی داداش.. برگشت دید زینبه دوباره رو کرد به علی اکبر گفت علی جان!..*
خیز از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر
*یه عبا پهن کردن رو زمین تیکههای بدن جوونشو گذاشت تو عبا عباس و جوونای بنی هاشم اومدن سر عبا رو گرفتن مقاتل نوشته: جوونا میرفتن حسین پشت سر این جوونا هی زانوهاش میلرزید می خورد رو زمین عباس زیر بغلاشو می گرفت بلندش می کرد..سیدی و مولای.. یا حسین*