نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج مهدی سماواتی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج مهدی سماواتی

شد عنان گیر دلم قصۀ ویرانه شام
زآنچه با آل علی گشت به کاشانۀ شام
از ازل کاش نمی‌گشت بنا خانۀ شام
که بلا موج زنان گشت ز پیمانۀ شام

هر زمان یاد ز دروازۀ ساعات کنم
به خرابی، سخن از پیر خرابات کنم

سر بی پیکر شاه شهدا زیور نی
ز جلو آن سر و هجده سر ببریده ز پی
محمل پردگیان آمده اندر پی وی
چه بنات ‌النعش افتاده دنبال جُدی

بسته سر سلسله قوم چو در سلسله بود
از قضا سلسله بر گردن آن سلسله بود

گاهی از سنگ ستم خسته شده پیکرشان
در برابر به سر نیزه سر سرورشان
در برابر به سر نیزه سر اکبرشان
بسته اند در غل و زنجیر تن سرورشان

همه مزمار و نی و چنگ و دف و تار زدند
کوس شادیّ  برِ هر کوچه و بازار زدند

*بی مقدمه نخواستم برم خرابه همین که واردشون کردن سر هر کوچه و بازار نگهشون داشتن، یا سنگشون زدن یا تازیانه زدن، یا مقابلشون زدن و رقصیدن، خوب که گردوندن، برگردوندن دم دروازه ساعات، نشاندند اینا همه خسته ،تکیده، دل شکسته، رنجور، سر به گریبان، نوشتن سرها را به شاخه درخت آویزان کردند، راوی میگه دیدم یه دختر بچه‌ای از جا بلند شد، آرام آرام اومد به طرف سر بریده بابا، دستشو دراز کرد قدش نمی‌رسه میگه دیدم شاخه خم شد، پایین اومد، این نازدانه سر بریده بابا را بغل کرد...دختر صورت خون آلوده بابا رو می‌بوسه، بابا هم دختر را می‌بوسه. بگم اینجا دختر اومد خرابه بابا اومد.دستا کوچکشو اینجا دراز کرد، سر بریده بابا را برداشت به دامن گرفت، جاداشت بگه بابا، گفتم از سفر میای منو رو دامنت می‌نشونی بابا.. نوازشم می‌کنی منم درد دلامو بهت میگم، اما یه جوری اومدی من سر بریده اتو به دامن بگیرم..حسین
حسین حسین...*

روی دامان خود امشب می‌نشانم میهمان را 
می‌زنم بوسه لبانش جای چوب خیزران را 

ای پدر جان پیکرت کو اکبرت کو اصغرت کو
گرچه من طفلم ولیکن داغ تو بنموده پیرم 

بابا با لب خونین دعا کن..

*می‌دونم با این لب خونین دعا کنی دعات مستجاب می‌شه با این لب‌های خیزران خورده..*

با لب خونین دعا کن
تا در این وادی بمیرم

*خیلی زبان حال داره با بابا، یه زبان حالش هم این بودبابا...*

دست عدو بزرگتر از صورت من است
یک ضربه زد دو گونه سرخم سیاه شد

*خم شد لب به لب‌های بابا گذاشت، بر نداشت مگر اینکه جان داد..حسین‌ *

دشت و شب و طفل نابلد واویلا
گر دست حرامی برسد واویلا
پهلوی سه ساله و لگد واویلا