نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی

روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی

"صلی الله علیک یا اباعبدالله  یا رحمت الله الواسعه و یا باب النجاة الامه.. حسین"

شب سومه میگی خدایا بحق حسین شب خاصیه شب دختر سه ساله اش رقیه ست هم خدا رو برای فرج امام زمان قسم بده خدا رو همونطور که ماه رمضون میگی الهی  بعلیٍ امشب بگو بحق الحسین فرج آقامونو برسون هر کس گرفتاره امشب باب الحوائج واسطه است.."اشف صدرالحسین بحق الحسین و بظور الحجه" یا صاحب الزمان شب عمه سه سالت رقیه ست امشب یه سرم به ما بزن آقا "انا سائلکم" ما هم امشب اومدیم برا گدایی در خونه این سه ساله...*

دارم از طفلی خودم را بیقرارت میکنم
هر چه دارم یا ندارم را نثارت میکنم

تو قتیل گریه ای پس من برای گریه ام
دیده ام را وقف چشم اشک بارت میکنم 

خوش به سعادت چشمی که این شبای محرم بارونی بشه..آری گریه کن برا اون مصیبت اون آقایی که هر روز که از روزای محرم میگذشت میدید سپاه دشمن روز به روز داره اضافه میشه.. هل من ناصرش رو از همون روز دوم محرم که رسید کربلا شروع کرد. اما وقتی بعد هزار و چهارصد سال اگه میخوای امام حسینو یاری کنی با همین اشکای چشمت تو روضه کمک بده به آقا...مگه نمیگی "یا لیتنا کنا معک" کاش کربلا بودم کمکت میکردم.حالا که کربلا نیستم اینجا تو روضه ات دم میدم..*
 
آب مینوشم به یاد خشکی لبهای تو 
با دو قطره آب خود را داغدارت میکنم

*یه چیزی امشب یادت بدم میخوای روضه خونگی خودت بشینی برا امام حسین روضه خونگی بگیری هر وقت ظهر غروب نصفه شب تشنه ات شد رفتی طرف آب برداری بگو "السلام علیک یا اباعبدالله"به این آب نگاه کن یه لحظه صبر کن  بگو قربون لبای تشنه ی بچه هات حسین...*

* هلال ابن نافع میگه من وسط میدان بودم هم خیمه گاه عمربن سعد رو مشرف بودم میدیدم هم خیمه گاه حسین دیدم دختر بچه ای دامن سیدالشهدا رو گرفته هی صدا میزمه" ابا اناالعطشان"میگه این صجنه جیگرمو آتیش زد هلال میگه تا این دختر صدا زد "ابا اناالعطشان" دیدم حسین گریه میکنه..آخه ابی عبدالله دید فشار تشنگی رو دختر زیاد شده گریه میکنه اونایی که  دختر بچه دارن میدونن اگه بچه یه خواسته داشته باشه میاد هی دستتو میکشه بابا بابا داره جیگرم میسوزه.. نیزه دار میگه دیدم نیزه خم شد سر اومد مقابل دختر دست انداخت گردن بابا آخ بابا بگم یه دونه ..

ببین گونه م که میریزه ازش درد 
سنان زد حرمله از خنده غش کرد
 
این میزد اون میخندید بابا 

هلم میداد جلو لشکر بیارد
ببین بابا ادامو در میارن

*وقتی سر خم شد نیزه اومد جلو صورت دختر یه لحظه خودش خجالت کشید چون دختر دارا خوب میفهمن من چی میگم دختر دوست داره بهترین وضعیتو جلو باباش داشته باشه یه نگاه کرد کبودی صورت،لبا ترکیده، چشم ورم کرده. بابا اومد جلو صورتش گفت بابا یه چیزی میگم ناراحت نشی من اون دختری که میشناختی نیستما من همون رقیه قدیمما ...*

دیگه از دست خودم کلافه ام 
زحمتو کم میکنم اضافه ام

دختر خوش قیافه بودم 
هیچکی خوشش نمیاد از قیافه ام

آره یه دختر با این سرو صورت کی دوست داره ببینه ..بابا دیگه خسته شدم عمه م از دستم کلافه ست منو ببر..بریم تشییع جنازه ..پیکری که تشییع نشد پیکر رقیه ست چون همونجا جون داد همونجام خاکش کردن.. شب سوم محرمه همه جمعیت پیرو جووون از سویدای دلت بلند بگو یا حسین..*