نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی

سخن اهل عشق این سخن است
کربلا در احاطه ی حسن است
هر کسی رو به کربلا کرده
باطنش رو به مجتبی کرده
«حسن جان،حسن جان..»
بزم ما را حسن فراهم کرد
او حسین را عزیز عالم کرد
*شب پنجم محرم خواسته و ناخواسته دلت میره پشت پنجره های بقیع، مدینه رفته ها یه لحظه مجسم کن تاریکی بقیع شبهای محرم مقایسه کن با بین الحرمین کربلا الان جا سوزن انداختن نیست اما مدینه، بقیع تاریک و سوت و کوره..از بچه گی دلت رو شکستن چرا ؟..*
دیدم گوشواره شکست
مادر چشاشو بست
از همون جا جگر پاره پاره شد
*خدا رحمت کنه مرحوم علامه ی حسن زاده رو میگن علما نشسته بودن روضه ی حضرت زهرا بود. روضه تموم شد ایشون هی نیز پشت دست می گفت: خدا کنه دروغ باشه..انقدر زد پشت دست، دست کبود شد. همه به گریه ی علامه گریه کردن روضه حضرت زهرا بود اینقدر پشت دستش زد سرخی نمایان شد. بعد یه جمله گفت: چقدر خوبه یه زن جوون میره بیرون یه پسر بچه همراهش باشه.. اونی که امام حسن رو کشت همین بوده. اگه امام حسن نبود نامرد میکشت فاطمه رو..*
بزم ما را حسن فراهم کرد
او حسین را عزیز عالم کرد
خیر ها را به ما حسن داده
او به ما اذن سوختن داده
میوه ی نور میدهد شجرش
ای به قربان هر دو تا پسرش
*وقتی زهرش دادن اولین نفری که فهمید زینب بوده خودش رو رسوند بعد دونه دونه داداش ها اومدن دورش رو گرفتن حسن جانم کی تو رو به این روز انداخته حسن جونم ؟؟ وقتی خواهر برادرا رسیدن نگاه کردن دیدن خون از گوشه ی لبش داره میاد..داداش بزرگتره نباید کسی شکستنش رو ببینه..یه عمر غرورش رو نگه داشت تو کوچه دید مادر سیلی خورد دم نزد.چون اگه حسن جزع فزع کنه بقیه از هم میپاشند یه عمر تو سینه اش نگه داشت اما وقتی زهرش دادن دید پاره های جگر ریخت بین تشت. همه گریه می کردن. اما
مرحوم شیخ صد ق رحمهالله علیه میفرماید: حسین بیشتر ناله زد یه جوری گریه کرد تو تاریخ نوشتن امام حسن فرمود: حسین تو دیگه برا من گریه نکن
چرا؟"لا یوم کیومک یا ابا عبدالله "یعنی حسین هیچ روزی مثل روز تو نمیشه
اینجو ری ناله نزن جگرم میسوزه حسین جانم..گفت داداش اونروز میرسه شمشیر ها بالا میره پایین میاد نیزه ها بالا میره پایین میاد پیر مردها با عصا میزنند..*
حسین ای تشنه لب حسین
حسین جان زینب حسین
فرمود: حسین جان من کربلا نیستم کمکت کنم. قاسم رو میفرستم عصای دستت بشه، علی اکبر رفته قاسم به جاش هست
گفت: حسین اونجایی که نه دیگه علی اکبر داری نه قاسم داری نه اباالفضل داری،یه سرباز یازده ساله به نام عبدالله..بالای تل زینبیه داره نگاه میکنه اینقدر پا کوبید ،عمه دستم رو رها کن برم..*
بسته ای دست مرا انصاف نیست
گیر گرگ افتاده راه چاره چیست
*عمه مگه نمیبینی گرگها ریختن دارن میدرن یوسف زهرا رو..عمه ببین عمو رو*
داغ دیده،تشنه بی پشت و پناه
بی تعادل گشته روی ذوالجناح
از چه دل دل می کنی از حال رفت
شمر هم با چکمه در گودال رفت
*مگه نمیبینی شمر داره میدوه بذار برم نامرد رو سینه ی عموم نشینه ..*
آسمان را بر زمین انداختن
بی هوا از روی زین انداختن
*آخه یهوقت نگاه کرد دید نانجیب با سنگ به پیشونی عمو ، رو اسب دیگه تعادل نداشت با صورت زمین خورد.*
سوختم سر نیزه در پهلوش رفت
زخم روی زخم خورد از هوش رفت
*نمیدونم گودال شلوغ شد شایدعبدالله هم اینجا نذاشت عمه اش ببینه*
عمه نیزه را به مشت گرفته اند
موی عموی مرا زپشت گرفته اند
*دیگه تحمل نکرد دستش رو کشید دوید نانجیب شمشیر رو کشید مگه من مردم به عموی من جسارت میکنید..شمشیر پایین اومد دست سپر شد دست این بچه به پوست آویزان شد..افتاد رو سینه ی عمو جانش حسین..تا افتاد رو سینه ی حسین گفت: ببین عمو اباالفضل منم دستم قلم شد من هم دستم شبیه دست تو شد.*
برچسب ها
- متن روضه
- شعر مذهبي
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه با صوت
- متن روضه شب پنجم محرم
- متن روضه عبدالله بن الحسن
- متن روضه شهادت عبدالله بن الحسن
- عبدالله بن الحسن
- روضه عبدالله بن الحسن
- شعر شهادت عبدالله بن الحسن
- آموزش مداحي
- دانلود مداحي
- کربلایی محمد عطااللهی
- عطااللهی
- کربلایی محمد حسین عطااللهی
- محرم 1403
- شب پنجم محرم 1403