نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی

طوری شود که مرا هم دوا کنی
سرتا به پای غرق گناه و ضلالتم
آقا تویی که با بدی ام خوب تا کنی
ای زائر شکسته دل شهر غصه ها
کی شود که قسمت من کربلا کنی
*خوش به حال زائرهایی که الان نشستن کنار مرقد شریف امام حسین ع یا بعضیا الان تو بین الحرمین دارن نگاه به پرچم بالای گنبد میکنند دونه دونه اشکاشون از چشمهاشون جاری میشه ما هم دلمون تنگ شده آقا ..*
کربلا کربلا کربلا کربلا کربلا
این دل تنگم غصهها دارد
گویا میل به کربلا دارد
کربلا کربلا کربلا کربلا
حال و روزش با نوای عشق بهتر میشود
هر که چشمش در میان روضهها تر میشود
این دل سنگم که جای خود
شنیدم از کسی ریگ های دشت با نام تو گوهر میشود
مگه میشه دل سنگم باشه اسم امام حسین رو بیاری نرم نشه ؟ حسین جان اسم توچیه که چیکار میکنه خاک رو شمش و طلا میکنه*
نوکری پستم ولی دلخوشم از اینکه من
روزگارم با غلامی شما سر میشود
*خیلی خوشحالم که اسم منم غلام حسینه خدا را شکر کنید امام حسین یه کاری بهتون داده شدید سیاه لشکر امام حسین، منی که اصلا هیچ کاری هم بلد نباشم آخه از این جنس رفقا کربلا زیاد بودند اومد یکم سن و سالی هم ازش گذشته بود گفت: آقا من جنگ بلد نیستم اهل جنگ و کارزار نیستم میتونم با هات باشم منم تو خیمه گاه شما بمونم منو ردم نکنید برم شهرم میخوام عاقبت بخیر بشم. حضرت نگاش کرد گفت: بمونه میخوام بگم امام حسین رد نمیکنه یه لحظه فکر کرد پیش خودش گفت آقا من یه کار بلدم حضرت فرمود: چه کار بلدی؟ گفت جنگ بلد نیستم آقا من قصه گویی بلدم اگر اجازه بدی شب ها برای بچههات قصه بخونم. امام حسین حتی این قصه گو هم رد نکرد اومد تو خیمه امام حسین برا این دختر کوچولوها میشستن این پیرمرده براشون قصه تعریف میکرد کربلا. اینی که میگن امام حسین صورت به صورت غلامش گذاشت اون جون نیست ،جون ماجراش یه چیز دیگه هست این همون غلامه هست که بعدکه همه که رفتن اینم زد به دل لشکر که میگن امام حسین اومد صورتی که به صورت علی اکبر گذاشته بود رو صورت این هم گذاشت..*
از شما دورم ولی شبهای جمعه این دلم
میپرد تا صحن تو مثل کبوتر میشود
با نوای یا حسین و ذکر شور یا حسن
دل اسیر نام های دو برادر میشود
اول اجازه میدید بریم کربلا بعد اسم امام حسن و قاسمش رو بیاریم میدونید چرا میگم اولویت با کربلا به خاطر اینکه الان مادرش رسيده کربلا کنار گودال هی صدا میزنند یا بنی..*
از راه میآید بانویی قامت خمیده
لب میگذارد روی حلقوم بریده
مادرها ببخشن بابا سخته یه مادر هر شب جمعه این رگهای بریده رو میبینه..میگن مادر یکی از مدافعین حرم رو برده بودن منطقه محل شهادت پسرش رو بهش نشون داده بودن از حال رفته بود تازه بدن بچه اشو ندیده بود..تکه تکه مقطع الاعضا است نه فقط گفتن این محل شهادت پسرته مادرش غش کرده بود اما این مادر با همه ی مادرهای عالم فرق داره*
فریادهای یا بنی پا بگیرد
حیدربیاید بازوی زهرا بگیرد
*علی میاد بازوی زهرا رو گرفته خانمم بیا بریم کنار گودال قتلگاه حالا امشب شب جمعه رسیده است انبیا پشتشون
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
بمیرم برای حسین که مادر ندارد
یک جای سالم در بدن آخر ندارد
"السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ"یعنی سلام به قاسمی که شمشیر به فرقش خورد دیگه نتونست رو مرکب دووم بیاره. امشب شب یتیم نوازی این آقا دید شب عاشورا عموش داره خطبه میخونه. حضرت با همه حرف زد اصحاب همه نشستن امام چهره به چهره نگاه میکرد هرکی هرچی میپرسید پاسخ میداد قاسم بلند شد عمو اجازه دارم یه چیزی بپرسم آیا فردا منم کشته میشم؟ آقا سوالشونو اینجوری پاسخ داد جوونا آقا اول فرمودن: بگو ببینم مرگ در نظر تو چگونه است؟ این که تو داری میگی من فردا کشته میشم چرا امام حسین پرسید میخواد در تاریخ ثبت بشه رغبت قاسم به شهادت چه طوریه.. تا اینو گفت با عجله گفت:" اهلی من العسل" به خودت قسم از عسل هم برام شیرینتره تا اینو شنید ابی عبدالله فرمود: آری قاسم انقدری بگم علی اصغرم هم میکشن نه تنها تو علی اصغرم هم میکشند. این جای روایت سخته تا اینو شنید جا خورد گفت: یعنی عمو میگه علی اصغر یعنی اینا تا خیمه ما میان؟ آری قاسم اینها تا خیمهگاه ما میان. رسید عاشورا دید حسین از جلوی خیمه هی میره میاد لشکر نگاه میکنه اهل حرم رو نگاه میکنه فهمید اومد به مادرش گفت، گفت مادر عموم دیگه بعد علی اکبر قرار نداره داغ جوون دیده من هم دیگه بعد از علی اکبر نمیتونم دووم بیارم بذار برم عموم غریبه. نجمه یه دسته گلی مثل قاسم پرورش داده بود برا همین روزها آمادش کرد آره عزیز دلم الان وقتشه راه افتاد خوشحال رسید جلوی خیمه عمو جان بعضیا میگن چون کنار ابی عبدالله این بچهها بزرگ شده بودن پدر صدا میزدن یا ابتا بعضیا میگن صدا زد السلام علیک یا عما عمو سلام بر شما آقا دید این قاسم دیگه قاسم لحظه پیش ساعت پیش نیست. این اصلاً از رنگ و روش اشتیاقه شهادت معلومه. حضرت بغلش کرد حالا همه دارن نگاهشون میکنن میگن امام حسین هی نگاش میکرد.گریه میکرد هی به سینه میچسبوند گریه میکرد اون قدری که در لهوف سید ابن طاووس آورده "وغشی علیهما "دوتاشون غش کردند. فرمود: اجازه نمیدم فردای قیامت چه جور تو چشم حسنم نگاه کنم برگرد دورت بگردم مادرت تنهاست. اومد تو خیمه نشست زانوهاش بغل گرفت یه جوری که نجمه دلش سوخت قاسم دورت بگردم مادر چرا اینجوری زانوهاتو بغل گرفتی؟ چرا اینجوری غم گرفتت پسرم؟ بلند شو دورت بگردم بلندشو گفت: دیدی عمو دست رد به سینه ام زد. یا امام حس سفارش مارو به ابی عبدالله بکن. فقط امام حسن اون سفارشو به قاسم داد.گفت: دورت بگردم صبر کن دستنویس بابات حسن اینجا برای تو رهگشاست بگو یا کریم اهل بیت امشب برات منم بده، دست خالیم آقا،گرفتارم آقا. قاسم یه وقت دید باباش نوشته "بسم الله الرحمن الرحیم من الغریبه الی الغریب" از غریب به غریب دوتامونم غریبیم داداش زبون حال دارم میگم ها شاید اینجا قاسم نگاه به نامه کرده باشه تکلیف که امام حسن روشن کرد تو وصیتش برای قاسم اما شاید میخواست بگه قاسم یه روزی میرسه اونجا داداشم به یه سیزده ساله تکیه میکنه. امام حسین بعد علی اکبر دیگه اون امام حسین نشد باید کمکش کرد دست نویس باباشو آورد انقدره خوشحاله میدود بال پرواز پیدا کرده رسید دوباره جلوی خیمه. مگه نگفتم نیا چرا دوباره برگشتی عمو ؟دستشو انداخت گردن عمو حسین، ببین چی برات آوردم ابی عبدالله نگاه کرد.
*یه نگاه به این دستنویس انداخت دید این دست خط داداشه.. اینجا میگم شاید یاد اون قباله ی فدک افتاد، یاد حسن افتاد. دستش تو دست مادرش رفتن قباله فدک رو بگیرن. اما وقتی برگشتن قباله پاره شد، صورت مادر ورم کرد، چادر پاره پاره شد، دیگه دست مادر تو دست برادر... قاسم دل منو بردی مدینه باشه پسرم برو اما صبر کن چون علی اکبر وقتی میخواست وداع کنه فرمود: برو از خیمه خداحافظی کن. اما قاسم رو نگه داشت. گفت: اهل خیمه بیاید یتیم نوازی کنید پسر داداشم داره میره. زینبم عمامه داداشمو بیار.چرا عمامه چرا خود نداشت؟ چرا کفن چرا زره نداشت؟ آی قربون قد و بالات برم هرچی عمه جانش گشت به قد و بالاش زره اندازه نبود. حبیب بن مسلم روایتگر جنگه نزدیکه صحنهها بود مینوشت میگه یه وقت دیدم گرد و خاک افتاد یه آقایی "فوقع صدره علی صدره" سینه قاسم به سینه اش گذاشت نگاش کردم دیدم عموش حسینه.. انقدر قشنگ جنگید تا وارد میدان شد دیدن هیچ جوره حریف قاسم نمیشن نانجیبها یه کوچه باز کردن سنگ بارون کردن آقا رو اسم کوچه اومد.یاد کوچه مدینه افتادم آخه باباش حسن خیلی خاطره بدی از کوچه داشت سادات ببخشن گفت عمو اگه نذاری برم دق میکنم میدونی چرا؟ گفت بابام دید مادرش رو زدن، من تحمل ندارم دست رو مادرم بلند کنن.*
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعرهای زد به مادرم به غرورم بر خورد
ایستادم به نوک پنجه پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
برچسب ها
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- شعر مذهبی
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گریز روضه
- گریز مداحی
- متن شعر مداحی
- متن روضه با صوت
- متن روضه قاسم بن الحسن
- متن روضه شب ششم محرم
- روضه قاسم بن الحسن
- شعر شهادت قاسم بن الحسن
- قاسم بن الحسن
- متن روضه شهادت قاسم بن الحسن
- شب 6محرم
- کربلایی محمد عطااللهی
- عطااللهی
- کربلایی محمد حسین عطااللهی
- محرم 1403
- ششم محرم 1403