نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شب نهم محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی

"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ "
*باید با دلت امشب بری زیارت دوریم ولی از همینجا سلام عرض میکنیم.امشب این سلامتو از نیابت امام زمانت از نیابت قمر بنی هاشم به امام حسین بگو" اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"*
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت
خوش بحال سائلی که سائلِ عباس شد
*گدایی در خونه اباالفضلم عالمی داره
بعضیا ویژه اباالفضلو دوست دارن در طول سال برا ابالفضل یه جور دیگه نوکری میکنن*
*اومد مدینه چشمش کم سوء بعضیا نوشتن نابینا بود کمکش کردن آوردن در خونه قمر بنی هاشم وقتی دق الباب کرد کنیزی که میان خونه بود درو باز کرد دید سائلیه چشمش نمیبینه چی میخوای گفت من سالی فقط یه بار میام در خونه اباالفضل حالمو میبینی نمیتونم ازین مسیر و کوچه پس کوچه ها برم از یه دیار دیگه میام مدینه وقتیم میام عباس خرجی یه سال منو میده. امشب شب تاسوعاست جا نمونی هر کی با حاجت اومده در خونه اباالفضل.. کنیز میگه گفتم آی پیرمرد مگه خبر نداری عباسو کربلا کشتن..*
خوش بحال سائلی که سائل عباس شد
خوش بحال آن که از عباس نانش را گرفت
*میگه تا گفت کربلا اباالفضلو کشتن زانوهاش بی رمق شد افتاد رو خاک یعنی چی عباسو کشتن؟ گفت: پس بی خبری. عاشورا هم حسین فاطمه هم اباالفضل هفتاد و دو شهید کربلا به شهادت رسیدن. یعنی من اگه بخوام برم سر مزار اباالفضل قبر نیست تو مدینه پس کربلا دفنه؟آری کنار علقمه نتونست بدنشو بیاره.همونجا موند بدنش کربلا اینقده گریه کرد این پیرمرد نابینا محزون گریان بلند شد از در خونه اباالفضل جدا شد در و بست کنیز اومد تو دید ام البنین ایستاده. گفت: کنیز کی بود؟ چرا پس گریه میکنی؟ کسی بهت حرفی زده؟ گفت خانوم نه یه سائلی اومده بود سالی یه بار میومد در خونه پسرت ماجرای شهادت اباالفضلو گفتم گریه ام گرفت. پیرمردم گریه کرد. خانوم فرمود: کجا رفت هست؟گفت نه عصا زنان راهشو کشید رفت. خانوم گفت ای وای سائل اباالفضله صدا زد صبر کن عباس نیست مادرش که نمرده کیسه اتو بیار خودم خرج یک سالتو میدم. غافل نشی شب تاسوعا بگو ام البنین ما نوکر پسرت اباالفضلیم*
خوش بحال سائلی که سائل عباس شد
خوشبحال آن که از عباس نانش را گرفت
روز محشر دستهایش دستگیری میکند
دست خود را داد دست دوستانش را گرفت
*بعضی از روایتا اشاره به همینم داره امام صادق علیه السلام فرمود: یکی از اسباب شفاعت قنداقه علی اصغره یکی از اسباب شفاعت که مادرمون حضرت زهرا میاره دستای اباالفضله..*
هیچکس اندازه عباس شرمنده نشد
کربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
چشمهایش پاسبان های بنات خیمه بود
حرمله با تیر چشم پاسبانش را گرفت
*ظاهرش این بود اباالفضلو تیر سه شعبه زدن و عمود به سرش و فرقشو شکافتن
نه چقدر قشنگ شاعر گفته:.*
قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود
تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت
*یه جوری با صورت خورد زمین میدونی یاد کجای روضه افتادم وقتی ابی عبدالله اومد دیدم پرچم افتاده چون علمدار میدونی چیه دیگه قوت سپاهه بیفته یعنی یپاه متلاشی میشه هی صدا میزد..*
داره دل علم میریزه
پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل
آبروی حرم میریزه
پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل
اومد بالا سر عباس چون دستاشو بریدن اماش اومده داداش بزرگش اومده هی میخواد با ادب بلند شه این بازوهاشو رو خاک میکشید هی کشون کشون داشت میومد سمت امام گفت عباس!..
پهلوونم زانو نکش
اینقدر رو خاک بازو نزن
من خودتو میخوام داداش
به مشک خالی رو نزن
شور میزنه دل رقیه
پاشو اباالفضل پاشو ابالفضل
دلت میاد که بشکنه دل رقیه
پاشو ابالفضل پاشو ابالفضل
سکینه رو بی تاب نکن
شرمندهٔ رباب نکن
جوابشو خودت بده
این خیمه رو خراب نکن
وای وای به خیمه برگرد
وای وای رقیه دق کرد
وای وای شکسته ابروت
وای وای چیشده بازوت
*اومد بدنو جمع کنه ریخت رو زمین هر کاری کرد برگردونه نشد گفت: حسین جان! اخا !پسر فاطمه! هر کاریم کنی این بدن جمع شدنی نیست.داداش منو خیمه نبری من خجالت زده زن و بچه ات شدم بذار همینجا بمونم..*
برخیز ای ستون حرم وقت خواب نیست
با من بیا به خیمه، نیازی به آب، نیست
*دیگه نیاز نداریم بچه ها عموشونو میخوان دیگه آب نمیخوان پاشو برگردیم..*
شیرازه ات کجاست مفاتیح پاره ام
این برگهای پاره عزیزم کتاب نیست
حرفی بزن عزیز دلم دِق نده مرا
این مشک پاره پاره دلم را جواب نیست
*گفت میدونی کِی رو میگم بعد تو رو دارم مبگم گریه مم برا همینه*
وقت غروب بعد تو و قاسم و علی
دیگر برای ناقهٔ زینب رکاب نیست
*پاشو تا خواهرمو به اسیری نبردن..میخوام یه لحظه ببرمت در خونه ام البنین ..کاروان رسید مدینه همه غصه زینب این بود میگفت الان اگه با ام البنین روبرو بشم چی جوابشو بدم.. داشتم مقتلو میخوندم که چی از اباالفضل آوردن برا مادرش
روایت دو تاست یکی میگه علمش ولی مقتل قویتر میگه سپری داشت اباالفضل اینو برا مادرش آورد. نگاه کرد تنها یادگار اباالفضلشه.. نشست شروع کرد برا اباالفضل خوندن..*
الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل ام البنین شیرم حلالت
*یه لحظه بریم کنار مزار اباالفضل از زبان ام البنین بخونیم ..*
امانت دار باغ یاس هستم
همه عشق و همه احساس هستم
*عباس اگر بدونی بعد تو این زن و بچه از کربلا چطور برگشتن ..*
چنان شرمنده روی ربابم
که هم درد دل عباس هستم
شنیدم دستهایت را بریدند
*میدونی یاد چی افتاد یاد اون روز افتاد که کاروان داشت از مدینه راه میفتاد یه نگاه کرد ام البنین دید عباس دستاشو باز کرده مادرشو بغل کنه.ام البنین داشت میومد که بدرقه کنه این کاروان رو که برن زینب رو بغل گرفت ابی عبدالله رو بغل گرفت.دید عباس وایستاده یه گوشه دستاش بازه میخواد مادرشو بغل بگیره همچین که رفت سمت اباالفضل خانوم اشاره کرد دستاتو پایین بنداز مگه نمیبینی زینب داره نگاه میکنه، حسین داره نگاه میکنه بابا اینا مادر ندارن ..حسین...حالا یاد اون دستا افتاده الهی دورت بگردم..*
شنیدم دستهایت را بریدند
به تیری چشم نازت را دریدند
چو طفلان این سخنها را شنیدند
همه از هم خجالت میکشیدند
*همه هم دیگه رو نگاه میکردن میگفتن کاش ما مشک نمیدادیم عمو بره آب بیاره سکینه میگفت تقصیر منه اگه من اصرار نمیکردم الان عموم زنده بود.*
«امشب میدونی دیگه شب این ذکره
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...»
برچسب ها
- متن روضه
- شعر مذهبي
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گريز روضه
- گريز مداحي
- متن شعر مداحي
- متن روضه شب نهم محرم
- متن روضه حضرت عباس
- متن روضه حضرت اباالفضل
- متن شعر شهادت حضرت عباس
- متن روضه حضرت قمر بنی هاشم
- متن روضه شب9 محرم
- متن روضه تاسوعا
- دانلود متن روضه
- دانلود متن مداحي
- آموزش مداحي
- کربلایی محمد عطااللهی
- عطااللهی
- کربلایی محمد حسین عطااللهی
- محرم 1403
- شب تاسوعا محرم 1403