نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت سکینه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام انصاریان

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟
عشقو درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی
حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که درآیم به محلت به گدایی
*از بچگی دستم به طرف تو دراز بوده، چون میدونستم تو خزانهدار پروردگاری"السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یا رحمت الله الواسعه"..*
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
گر بیایی دهمت جان ور نیایی کُشدم غم
من که میمیرم از این غم، چه بیایی چه نیایی
*این اسب با تربیت، این اسب ادب شده، با یه نهیب رکاب خیز برمیداره، چرا هرچی میخوام برانمش عکسالعمل نشون نمیده، گیره چیه مرکبم؟ خم شد دید دختر سیزده سالهاش اومده دستهای اسبو بغل گرفته، اونایی که دختر ندارن راستی نمیدونن من امشب چی دارم میگم، از اسب پیاده شد رو خاک نشست، عزیزشو رو دامن قرار داد، اول به او میدان داد او حرف بزنه، بابا از صبح تا حالا که رفتی میدان برمیگشتی این بار هم برمیگردی؟ نه عزیز دلم دخترم دیگه برنمیگردم، بابا حالا که میخوای بری و برنگردی خودت بیا ما رو به مدینه برسان، ما همسفر شمر و خولی و عمر سعد نشیم، آخه ما ناموس خداییم بابا، بابا ما با این اشرار چگونه همسفر بشیم بابا، دخترم برگرداندن شما دیگه از من گذشته، خواستتو نتونستم جواب بدم، حالا من از تو یه درخواست دارم، دختر بلند شد، صورت ابی عبدالله را بغل گرفت، سر و صورت بابا رو میبوسه، بابا از من چی میخوای؟ عزیز دلم اونی که من از تو میخوام اینه برابر من اینقدر اشک نریزی، گریه تو قلب منو آتش زد.*