نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت معصومه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاججلیل محمدی

جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جِبریٖل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول، ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است؟
دنیا چرا به فاطمه نامهربان شده
مهربانی،کریمه ای، خانم
بانوی بی بدیل معصومه
التماس قنوت گریه ی من
الدخیل الدخیل معصومه
شرفُ الشمس شهر قم هستی
از تبار و ذراری خورشید
پای دَرسَت ملائکه حاضر
ای پناه مراجع تقلید
صحن بالا سر تو منزل نور
مهبط جبرئیل این صحن است
بال جمله ملائک عرشی
زیر پاهای زائرت پهن است
حرم اهل بیت صحن شماست
حرم خانواده ی زهرا
کربلا و مدینه و مشهد
نجف و کاظمین و سامرّا
وقت تجدید عهد با زهرا
شهر یثرب اگر نشد قم هست
گره هایم نگفته واشده است
تا قسم به امام هشتم هست
دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلامعلیک
عمه سادات بگو کیستی
فاطمه یا زینب ثانیستی
از سفر کرب و بلا آمدی
یا که به دنبال رضا آمدی
خانم با جلال و جبروت آمدی
چقدر اهل قم احترام گذاشتند
*وقتی خانم وارد شد همه با ایل و تبارشون جمع شدن گفتن بابا دختر امام آمد دختر موسی بن جعفر علیه السلام خواهر امام میاد خواهر محترم امام رضا عمه ی امام میاد عمهٔ امام جواد میاد شهر رو آذین بستن. از بالا پشت بام گُل میپاشیدند میگفتن : فاطمهٔ معصومه آمده اما من یک خواهر میشناسم هم دختر امامه هم خواهر امامه هم عمهٔ امامه کاروان کربلا آنقدر دیر خارجشون کردن که شهر کوفه رو آذین ببندند..نه اینکه برای استقبال حضرت زینب ها ....نه ، سر حسین داره میاد..گفتن: برید بالای پشت بامها.. مقاتل نوشتن: آنقدر سنگ به زینب زدن ..فرمود : حسین! ای کان حُجب..*
نخواستم پیکر مطهرت رو عریان ببینم
عدو با سنگ استتار کرد و پوشاند
حسین جان
نمیدونم چرا این همه،ماهم از تو دور افتاده ؟؟
ستاره هام انگار خیلی شرمنده شدن
گهواره ش رو دیشب رباب میگرده
هیچی نموند از علی برایش یک یادگار
*هی میگه: علی جان!*
بیا به سینه ام شیر اومده بیا
اگر بیایی دل من آروم میگیره
اگر شب مهمان من بشی علی جان ،
من با شیر سیرابت میکنم
به خواب من نمیامدی حالا علتش رو فهمیدم
انگار با مادرت قهر کردی ای معین و یاورم
*زینب سلام الله علیها فرمود :
ای برادر بدنم مجروح و کبود شده آنقدر که تازیانه خوردم نمیدونم تا شام، به ربابِ خسته چی بگم چون تو صحراها موند، اصغرِ زخمی...بیا یک یکی این مصیبتها رو قسمت کنم زنجیر برا من نیزه و خنجر مال تو.. ای برادر هر چقدر به جسم و پیکرت هر چقدر نظاره میکنم.آنقدر زخم و جراحت زیاده که حتی شمارش نمیشه بگذار یک بار دیگه دور سر پیکرت بگردم چشم گریان مال من پیکرِ بی سر مال تو...*