نمایش جزئیات

ورودیه اسرا به شهر شام با نوای حاج محمد فراهانی

ورودیه اسرا به شهر شام  با نوای حاج محمد فراهانی

عیسی شدی که، اینهمه بالا ببینمت

بالای دست مردم دنیا ببینمت

بعداز گذشت چند شب از روز رفتنت

راضی نمی شود دلم الا ببینمت

اما چه فایده؟ خودت اصلا بگو حسین

وقتی نمی شناسمت آیا ببینمت؟

 


*چرا نشناسه آخه این سر تو تنور خولی رفته ...آخه این سر بارها از نیزه افتاده آخه این سر دیر راهب رفته،آخه روزی چند بار این  سر ر ونیزه جدا کردن دوباره به نیزه زدن، حسین!*

امروز که شلوغی مردم امان نداد

کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت

 


*این ناله ها مادر گریه است زنگ دل رو‌میبره، گفت: حسین من*

 


شبها چه دیر می گذرد ای حسین من

ای کاش زود صبح شود تا ببینمت

این شعر یه بیتی داره هر وقت

 


*خوندم همه بی تاب شدن کم طاغتا طاغت بیارن یابن الحسن اگه نباید بگم قفل به دهانم بزن آقا،صدا زد داداش*

 


گفتی سر تو را ته خورجین گذاشتند

چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت

عزیز دلم...

 


تو سنگ میخوری و سرت پرت می شود

 


*"امام صادق فرمود رحمت خدا،بر فریادی که بخاطر ما بلند شه"*من یه برداشت دارم میدونی چرا؟آخه از کربلا تا کوفه تا شام ،هر جا این زن وبچه گریه کردن دشمن هلهله کرد دشمن میخندید،اما بیاید ما همه با هم ناله بزنیم....حسین ...*

 


تو سنگ میخوری و سرت پرت میشوی

انصاف نیست بین گذرها ببینمت

 


*اما بیت آخر این شعر به کنایه گفته،فقط کنایه فهما خیلی از شماها وقتی یه کنایه رو مداح میگه،روضه ها تو ذهنتون همه مجسم میشه اینم برا کنایه فهما ،گفت داداش:*

 


فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر

بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت