نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاجمحمد رضا طاهری
* این روزها، مادر سادات با چه زحمتی؛ اونايی که مدینه نرفتن، فک میکنن که چون مسیر رو نوشتن بارها بی بی، هی رو زمین می نشست و بلند میشد. دیگه حتما یه مسافت زیادی ست دیگه. چند قدم راه بیشتر نیست از خونه حضرت زهرا تا کنار پیغمبر. اونایی که رفتن مدینه میدونن؛ چند قدم. اما این چند قدم رو هی رو زمین می نشست. گاهی از شونه حسن کمک می گرفت. گاهی از شونه حسین کمک می گرفت. تا میومد کنار قبر پیغمبر میگفت " قَلَّت حیلَتی و انکَسَر ظَهری " بابا! "فَقَدِ انخَمَدَ صَوتي" دیگه صدامم درنمیاد بخوام باهات حرف بزنم. لذا یه موقعی تو روضه ها هرچی داد میزنی صدات میگیره. فاطمیه، محرم، خوشحال باش. یخورده شبیه حضرت زهرا میشی. گفت...*
باور نمیکنم که پریدی ز باورم
باور نمیکنم که چه ها آمده سرم
* یخورده اش رو برات بگم بابا، برا تو فقط میتونم بگم. تو خونه که به کسی نمیتونم بگم، به علی که نمیتونم بگم...*
از شام تا به صبح تنم تیر میکشد
* به غیر از پیغمبر به یه نفر دیگه هم بی بی گفت. به "مِنّا اهل البیت" سلمان وقتی اومد به دیدن بی بی، گفت خانم چه خبر؟ حالت چطوره؟ فرمود: سلمان! کسی تو خونه نیست برا تو میتونم الان بگم. اینقد بهت بگم شبا از درد پهلو دیگه خواب ندارم. سلمان میگه تا اومدم داد بزنم، فرمود: نه نه نه! اینجا داد نزنیا! اینجا منم گریه میکنم هی شکایت برا علی میارن. برو بیرون از شهر. خواستی اونجا سبک بشی سبک شو. سلمان میگه اومدم بیرون. زدم به دل نخلستون ها. اومدن یه جا ناله بزنم دیدم یه صدا ناله ای میاد. جلو اومدم دیدم مولا سر داخل چاه کرده. هی میگه...*
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم باغم بهارم را گرفتند
* تا مولا چشمش به من افتاد؛ فهمید چه خبره. فرمود: سلمان! خونه ما بودی؟! گفتم آره آقاجان! چه خبر؟ فاطمه این روزها با من حرف نمیزنه. میگه آقاجان یه سوالی کردم کاشکی سوال نمیکردم. گفت خب چی گفت بهت؟ آقاجان گفتم حالتون چطوره؟ فرمود:شبا از درد پهلو خوابم نمی بره. دیدم علی نشست روی خاک ها. هی داد میزنه. آه آه...*
از شام تا به صبح تنم تیر میکشد
از صبح تا به شب منم و زخم بسترم
* مادربزرگ داشتی، پدربزرگ؛ تو بستر افتاده باشه. هی میگن بدن این ور اون ور کنید زخم بستر گرفته نشه. دارم از یه خانم هجده ساله حرف میزنم.*
پایی نمانده تا که بیاید به یاری ام
چشمی نمانده تا که ازین راه بگذرم
* یه دردهایی هست که فقط یه مادر متوجه میشه. یکی از عشق های روزانه یه مادر اینه که بچه اشو جلوش بنشونه، موهاشو شونه کنه. گفت بابا...*
از شانه کردنم حسنم گریه میکند
* دست شکسته رو که بالا می برم، اون بهتر از همه با خبره...*
حتی نشد برای حسین آب آورم
تا سرفه میکنم پُرِ خون میشود تنم
باید لباس تازهٔ خود را درآورم
* هی لباسم لاله کاری میشه، هی میگم الآن علی میاد، با دست شکسته هی میشینم این لباس ها رو میشورم. بابا...*
من باردار بودم و محسن صدا زدیش
اما نبود قسمتم او را که بنگرم
* بابا میخوام این روضه ها رو برا تو بخونم...*
آتش گرفت دامنم و در به سینه خورد
همراه آن شکست تمامی پیکرم
شکر خدا که فضه به دادم رسیده بود
فضه اگر نبود که می سوخت دخترم
* میگن یکی از این روزها، بی بی طلب کرد. عرضه داشت علی جان دلم برا بابام تنگ شده. هرچی امانتی از پیغمبر بود امیرالمؤمنین کناری گذاشته بود؛ کمتر فاطمه اذیت بشه. علی جان! میشه عبای بابامو بیاری؟ پیراهن بابامو بیاری؟ مولا فرمود: عزیز دلم بگذر. درد کم نداری، میخوای دردتو زیاد کنی. خواهش میکنم علی جان. مولا رفت پیراهنی که پیغمبر رو داخل اون پیراهن غسل داده بود آورد. میگن تا بدست بی بی دادن این پیراهن رو؛ بو کشید، جلو چشم علی بود بمیرم! یه آهی کشید، دیدن با صورت رو زمین افتاد. میخوام بگم بی بی جان! پیراهن باباتو بو کشیدی با صورت رو زمین افتادی. من بمیرم برا اون سه ساله ای که سر بریده بابا رو براش آوردن. از سه ساله تا حالا از زبون حضرت زهرا شنیده بودی باهاش گریه کنی؟ گفت بابا...*
امروز در جوار تو و در شبی دگر
کنج خرابه می روم و اشک می برم
کنج خرابه پیش یتیمی که مثل من
گیسو سپید، گریه کند در برابرم
با لکنتش دوباره زبان باز میکند
بابا خوش آمدی به نفس های آخرم
* همچین که روپوش رو از طبق کنار زد، گفت این سر بابای من نیست...*
گیسو به خون و چاک لب و چهره سوخته
یعنی تویی مسافر من نیست باورم
باید ز نیزه شرح گلوی تو بشنوم
* همه چیزو دید. اما یدونه رو خیلی سوال کرد. گفت بابا! چرا این رگ ها اینقد نامرتبه...*
برچسب ها
- محمدرضا طاهری
- آموزش مداحی
- طاهری
- حاج محمد طاهری
- متن روضه حضرت زهرا
- محمدطاهری
- متن روضه حضرت فاطمه
- متن روضه شهادت حضرت زهرا
- متن روضه جانسوز
- متن گریز روضه حضرت زهرا
- متن روضه شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت زهرا
- متن روضه برای ایام فاطمیه
- فاطمیه 1403
- فاطمیه سال۱۴۰3
