نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۳به نفسِ کربلایی حمید عسکری

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۳به نفسِ کربلایی حمید عسکری

نه تو حرف میزنی
نه حسین نه حسن
چی شد اون خنده هات 
آخه یه حرفی بزن

پُر تب وتابِ دل بیقرارم
جز گریه؛ خانمم چاره ای ندارم

زهرا مگیر از حرمم آفتاب را
برچهره ات نبند عزیزم، نقاب را

شرمنده ام به پایِ غریبیِ مرتضی
کردی تحمل این همه رنج و عذاب را

*فرمودند: مولا وقتی از مسجد می‌آمد دو سه دفعه عبا تو پای امیرالمومنین پیچید آقاتون‌ جلو مردم رو زمین افتاد..اما یه حرف ،خیلی دل عالمُ میسوزونه سلمان‌ میگه: تو نماز شب ایستاده بودم درخانه ام رو دق الباب کردن  یه خورده تو دلم آشوب شد.دلشوره برم داشت این‌ پیرمرد باوقار میگه رفتم دم در تا در باز کردم دیدم آقازاده ی مولا سرش رو رو دیوار گذاشته نه میتونه بلند بلند گریه کنه نمیخواد آروم گریه کنه آستین تو دهان گرفته..گفت: بابام سلام رسوندن میگن اگه تشییع جنازهٔ مادرم‌ میایین زودی بیایین..به عزت وشرف لااله الاالله..گفت: رفتم مثل امشبی سلمان‌ میگه :دیدم شونه های فاتح خیبر داره میلرزه.قشنگ گفت علی،علی فاتح تمام‌جنگ‌هاست هیچکس رو تا اینجوری ندیده بود آقا رو..تسلیت دادم اومدم عقب آقا شروع کردن غسل دادن نامحرما عقب بودن.فقط علی بود واسماء بنت عمیس اما...مولا خیلی سفارش کردن. سلمان، دوستان‌ من یاران من شماکه کنار حسنین هستین حواستون باشه اینا بلندبلندگریه نکنن .مادرشون فرمود: علی جان "ولا تُعلِم اَحدا"فرمود: "وغسلنی ودفنی وکفنی"شبونه غسل وکفن ودفنم کن اما این (ولا تعلم احدا )خیلی مهم بود.فرمود: مبادا غیر از اونهایی که خودت میدونی بیاد تشییع پیکر من ،بچه ها آرام گریه کنن..دیدن یه دفعه آه از نهاد فاتح خیبر بلندشد.بقول روضه خون های قدیمی آستین بالا نیامد..نگاه کرد دید بازوش ورم‌ کرده..حالا بشنو:

زهرا مگیر از حرمم آفتاب را
برچهره ات نبند عزیزم نقاب را

شرمنده ام که پای غریبی مرتضی
کردی تحمل این همه رنج وعذاب را

دیدی فراریان احد با چه کینه ای
بستن دورگردن و دستم طناب را

*اما خانم! این خانه خانه ای بود که پیغمبر بعد نازل شدن آیه ی تطهیر اینجوری سلام میکرد."السلام علیکم یا اهل بیت النبوه"
دق الباب میکرد بابا رسول خداست در خانه براش باز میشد اما بدون اذن فاطمه وارد نمیشداما خانمم عزیزدل علی...!*

لعنــــــت بر آن که با لگدی فتح باب کرد
با که بگویم آخر این فتح باب را

در خانه ام زدن زنم را مقابلم
زهرا حلال کن من خانه خراب را

فهمیدم از نفس زدنت درد پهلویت
از پلک تار و بی رمقت برده خواب را

ریحانه ی مجلله و سرو قامتم
بیچاره کرده قدِخَمت بوتراب را

حالا دگر سفارش تابوت میدهی
بغضم شکسته فاطمه کم کن شتاب را