نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حجت الاسلام سید محمدحسین تقوی

روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حجت الاسلام سید محمدحسین تقوی

"اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها و السّرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک...السلام علیکِ یا بنتَ رسولِ الله و یا زوجةَ ولیِ الله یا امَّ الحسنِ و الحسینِ و رحمةُ اللهِ و برکاتُه" 

باید بری، نه محضِ رضایِ خدا نگو 
دِق میکنم بدونِ تو، این جمله را نگو 

*خدا نیاره برا هیشکی بدونه روزایِ آخره داره عزیزشو می‌بینه* 

زهرا بمان و زندگی‌ام را بهم نریز  
سنگِ صبورِ من، نرو از پیشم ای عزیز 

زهرا شبِ عروسی‌مان خاطرَت که هست
مهریه‌ی زلال و روان خاطرَت که هست 

یادت که هست قول و قراری که داشتیم
یک روحِ واحدیم، شُعاری که داشتیم 

گریه نکن محدثه، غمگین مکن مرا 
با رفتنت غریب‌تر از این مکن مرا 

خاتونِ من! قَلندرِ خوبی نبوده‌ام 
من را ببخش، شوهرِ خوبی نبوده‌ام 

با دردِ دنده‌هایِ شکسته جِدال کن
تقصیرِ دستِ بسته‌ی من شد، حلال کن 

دلگرمیِ علی! بنظر زود می‌روی 
نُه سال شد فقط، چِقَدَر زود می‌روی 

زهرا بمان، چهره‌ی غم را عبوس کن 
زهرا بمان، زینب‌مان را عروس کن 

 *برا دونه‌دونه این بچه‌ها دلِ علی شور می‌زنه اما یکی با همه فرق داره ... زهرا جان..*

غصه به کارِ دل گرهِ کور می‌زند
خیلی دلم برایِ حسن شور می‌زند 

*بعضی بزرگان نقل کردن شبِ غسل دادن همه گریه می‌کردن اما سلمان میگه دیدم امامِ مجتبی یه جورِ دیگه داره گریه میکنه اومد جلو صدا زد حسن جان! تو پسرِ بزرگتری باید بقیه رو آروم کنی، چرا خودت از همه بی‌تاب تری؟ فرموده باشد سلمان من یه چیزایی میدونم اینا ندیدن نمیدونن به سلمان هم نگفت، فقط اشاره کرد 
اسراری دارم کسی نمیدونه ...میتونی یه دقیقه برا امام حسن گریه کنی صاحب عزایِ اصلی پسرِ بزرگتره دیگه..* 

یارب! نصیبِ هیچ غریبِ دِگر مکن
دردی که گیسوانِ حسن را سفید کرد 

با صد امید حامیِ مادر شدم ولی
سیلی‌زنی امیدِ مرا ناامید کرد 

*نانجیب جوری جسارت کرد امام صادق فرمود: گوشواره تو گوشِ مادرم شکست. وقتی اومدن اون دو نانجیب برا عیادت، اول بی‌بی اجازه ندادن، علی رو واسطه کردن.اومدن کنارِ بستر نشستن، بی‌بی روشو برگردوند سمتِ دیوار، جاشون رو عوض کردن، عیادتشونم آزارِ به فاطمه بودیکی دو مرتبه بی‌بی روشو برگردوند، دیگه رمقی نموند به یکی از این کنیزا فرمود: "حَوِّلی وَجهي" رومو برگردون دیگه توان نداشت ...این سر درد می‌کنه، این صورت و گردن درد می‌کنه من فقط می‌دونم یه جوری سیلی زده..نوشتن دو تا چشم پُر از خون بوده یه جمله بگم اگه با صورتِ یه بانویِ هجده ساله سیلی اینکار و می‌کنه، با سه ساله چه کرده؟..گفت بابا!

دستِ عَدو بزرگ‌تر از صورتِ من است 
یک ضربه زد، دو گونه‌ی سرخم سیاه شد 

سرو گذاشتن جلو نازدانه با این دو تا دستِ کوچیکِش سرِ بابا رو بلند کرد دستِ دختره سه ساله چقدره؟؟دو طرف صورت گرفت، سرُ بلند کرد.از نزدیک داره نگاه می‌کنه، چشماش سو نداره.. شاید گفت بابا! همه‌ زخماتو می‌دونمدیدم سنگ به پیشونیت زدن، شنیدم سرِت تو تنور بوده اما به من بگو چرا لبت پُر از خونِ ؟ چرا دندانت شکسته ؟ مقتل نوشته تو مجلسِ یزید لعنت الله علیه.. زین العابدین جلو بچه‌ها رو گرفت نبینن چه خبره..نوشتن رو پا خودشونو بلند می‌کردن ببینن چی شده عمه داره خودشو میزنه، فقط یه چیزی مبهم دیدن. دیدن یه چوبی بالا می‌ره دستِ عمه هم بالا میره چوب که پایین میاد عمه چنان به صورتش می‌زنه.. 

«حسیـــــــــــــن آه آه آه ..»

دشمنت کُشت ولی نورِ تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نورِ خداست

"صلّی اللهُ علیکُم یا أهلَ بیتِ النبوة 
یا لیتَنا کنّا معکم فنَفوزَ فوزاً عظیماً"