نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاجحسن شالبافان
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه
نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه
آنکه خاکِ جانمازش را پرستش میکنن
اولیا اللهِ عالم کیست الّا فاطمه
صفای زندگیم محال برگرده
گرمی این خونه دستاش دیگه سرده
میسوزه از غصه دل پرستارت
درست مثل جسم نحیف و تب دارت
داغِ جوون مرگیت تنهام نمیذاره
هر گوشهٔ خونه عطر تورو داره
تو رفتی و خونه ام بی روحه و ساکت
من موندم و نه سال خاطره و یادت
فاطمه جان!عزیزدلم!
غربت نذاشت واست..روضه ای برپاشه
مجلس ختمی که برای تو باشه
اسما شده وقتِ بدرقٔه زهرا
بریز آبِ روون تا میتونی آروم
بریز آبِ روون خیلی مواظب باش
یاس جوون منِ ،مجروحه گلبرگاش
اسما نذار زینب ؛ببینه بازوشو
اسما یوقت حسین نبینه پهلوشو
گریه نکن حسن آروم بگیر امشب
چطوری بدن رو، مولا غسل داد امیرالمومنین بلند شد چند جور« الله اکبر» گفتن داریم.گاهی انسان به وجد میاد میگه الله اکبر یه رجزی میخونن یه نگاه حیدری میبینی.ولی گاهی از روی تعجب میگی الله اکبر. اسما میگه:دیدم علی هی مشت توی دیوار میکوبه هی میگه الله اکبر. گفتم آقا مگه نفرمودین کسی بلند گریه نکنه؟یه نگاه کرد گفت :اسما دست رو دلم نذار.الان دستم رسید به بازوی ورم کرده.لذا امیرالمومنین بدن خانم فاطمه رو از زیر پیراهن غسل داد.کفن رو آماده کردیا صاحب الزمان.همچین که داشت بندهای کفن رو میبست برگشت عقب نگاه کرد.دید بچه هاش آستین به دهان گرفتن.زینب داره هق هق میکنه.دید حسن حسین و بغل گرفته هق هق میزنه..صدا زد:بیاید بابا بیاید یه بار دیگه مادرتونو ببینین.یوقت دید اول از همه حسین دوید.چیکار کردحسین؟ صورت گذاشت کف پای مادرش..یوما..یوما...یوما..آخ حسین گریه کنه زمین و زمان میلرزه.یوقت میگن بندهای کفن باز شد.بچه هاشو بغل گرفت...یهو منادی ندا داد:یا امیرالمومنین یا علی! یتیمای فاطمه رو از روی بدن مادر بردارعرش خدا داره میلرزه.یکی یکی بچه هاشو بغل کرد حسین رو بوسید گفت بابا عزیزدلم..یه نگاه به اسما کرد گفت :بگیر بچه ها رو.یکی یکی بچه ها رو از حجره برد بیرون یه نگاه به امامحسن کرد گفت: بیا عزیزم. گفت: جانم بابا!..میتونی یه کمک به بابا بدی؟برو در خونه سلمان در برن بگو سلمان بابام منتظرته..امیرالمومنین بدن فاطمه رو برداشت.خانم زینب دید مادر و برداشتن.یموقع بابا تو خونه وسیله ای بیاره یا درست کنه بچه ها ندیده باشن برای بچه ها سواله هی میاد میپرسه بابا این چیه؟ مخصوصاً دختر. امیرالمومنین این روزا داشت برای حضرت مادر تابوت درست میکرد.هی زینب میومد تو حیاط میگفت بابا چیکار داری میکنی، این چیه درست میکنی؟امشب وقتی بدن زهراشو بغل کرد گذاشت توی تابوت گفت: آهـــــان تازه فهمیدم برای چی بود..لذا وقتی بدن رو برداشتن از هرکی سوال میکرد کجا دارن میبرن؟ همه گریه میکردن ..از بابا سوال کرد گریه کرد، از داداش حسن و حسین سوال کرد مادر و کجا میبرن؟ گریه کردن.. آخر دستو رو به آسمون برد گفت: خدایا مادرم را کجا میبرن؟ تا رسیدن کنار قبربدن رو امیرالمومنین گذاشت زمین..اگه بخوان یه خانمی دفن کنن یه نفر صدا میزنه میگه نامحرما برن عقب بایستن..بعددو تا محرم بیان یه نفر بره توو قبر.. دیدن قهرمان خیبر هی میره توو قبر هی میره بالای قبر
چه کنم آتشی افتاده به جانم
*امشب علی به چه کنم چه کنم افتاد. یوقت دید دوتا دست شبیه دستهای پیغمبر...هی میگه علی امانتمو بده. دیدن قهرمان خیبر این بدن رو برداشت.بدن رو زیر خاک گذاشت یکی یکی لحد ها رو چید خاک رو بدن فاطمه ریخت. همچینکه خاک رو ریخت دیدن علی با دست خاک قبر و صاف کرد.بعد مولا دست و بهم زد..اُف بر تو دنیا ...ابوتراب داره خاک رو بدن فاطمه اش میریزه.. یا مولا یا صاحب الزمان هرجوری بود امشب بدن مادرتون دفن شد با هر غربتی بود امشب بدن مادرتون آروم گرفت.اما من بمیرم بر اون لحظه ای که...*
تو شیب گودال سرازیر شد
حسیــــــــن پیر شد..
آخ ته گودال زمین گیر شد
حسیــــــــن پیر شد
*کار به جایی کشید یهو زینب رفت تو گودال*
خواهش میکنم
برید کنار من خودم خاکش میکنم
منت میکشم
خاکش کنم نفس راحت میکشم
*نذاشتن حسین شو ،خاک کنه نه...یوقت دید ده نفر اسبهاشونو نعل تازه زدن..*
*آقا امام حسین فرمود: بابا میشه منم بیام کنار قبر مادر؟ هر دیدی یه بازدیدی داره حسین شبانه اومد کنار مزار مادر میدونید مادر کجا بازدیدشو پس داد؟ نیمه های شب زن خولی میگه دیدم یه صدا داره میاد میگه دنبال صدا اومدم دیدم یه خانم قد خمیده یه سر بریده رو بغل گرفته. بُنَیَّ بُنَیَّ گفت مادر..
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
ای تشنه لب حسیـــــــــن
ای بی کفن ...حسیـــــــــن
عشقِ زینب...حسیــــــــــن
عریان بدن... حسیـــــــــــن
