نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ سید رضا نریمانی
از دست این غم خون ز چشمان تر افتاد
در زیر بار این مصیبت کوه خم شد
تدفین مظلومه به دوش حیدر افتاد
*اینجا نباش برو تو خونه ی امیرالمومنین، شاید همین لحظه ها بوده هوا که تاریک شد یه پارچه ای وسط حیاط خونه زد به بچه ها گفت: برید اون طرف پارچه، این طرفم با اسما، اسما تو بیا کمک علی کن*
بریز آب روان اسما ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار
سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار ولی آهسته آهسته
حسن ای نور چشمانم
حسین ای راحت جانم
بنالید ای عزیزانم ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب
به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب ولی آهسته آهسته
روم شبها سراغ او به قبر بی چراغ او
کنم زاری ز داغ او ولی آهسته آهسته
*شروع کرد بدنو آروم آروم غسل بده، از سر بی بی شروع کرد تا اومد بندهای روسری رو باز کنه همچین که گره ها رو دونه دونه باز می کرد.همچین که این پر معجرو کنار زد چشمش افتاد به این صورت نیلی، تازه علی زخم صورتو دیده، تازه علی بعد اینهمه مدت فهمیده تو خونه رو میگرفت. نمیذاشت ببینه، شروع کرد آروم بدنو غسل بده چرا آروم؟ آخه این بدن شکسته ست آسیب دیده ست اسما آب می ریزه امیرالمومنینم داره آروم این بدنو از زیر پیراهن غسل میده یهو همچین که این دستو زد به بازو، اسما میگه یه مرتبه دیدم علی سر به دیوار گذاشت یجوری که بچه ها نفهمند شروع کرد های های گریه می کنه. چی شده آقاجان؟ شما که به بچه ها گفتید کسی ناله نزنه ،چرا خودتون اینجوری گریه می کنید؟ صدا زد اسما، زهرا به من چیزی نمی گفت. ولی بعضی شبها میدیدم بازوشو میگیره آروم هی ناله می زنه جوری که کسی متوجه نشده تازه فهمیدم اون نامرد وقتی اشاره زد به قنفذ..*
وقتم کمو کار بدن زیاده
وقتم کمو اشک حسن زیاده
*بدنو غسل داد تموم شد کفنو پهن کرد میخاد بدن فاطمشو داخل کفن بگذاره، همچین که این بدنو داخل کفن گذاشت. علی محرمی نداره نمدونم تنهایی چجوری این کارها رو کرد همچین که بدنو داخل کفنو گذاشت شروع کرد یکی یکی بندهای کفنو ببنده همچین که رسید به صورت، آخرین بند و میخواد ببنده صدا زد بچه های فاطمه، میخواید مادر و یبار دیگه ببینید یا نه؟ قربونت برم حسنم میخوای بیای؟ گفت بابا ما خیلی وقته منتظریم. همچین که اشاره کرد حسنین دویدند خودشونو انداختن رو بدن مادر، هی صدا می زنن مادر...روایت میگه یه مرتبه بندهای کفن باز شد دو تا دست از کفن بیرون اومد یکی گردن حسن یکی گردن حسین، آه چقدر این مادر و بچه ها گریه کردند تازه حسن گفت الهی قربونت برم مادر سه ماهه دست گردنم نکردی. بریم کمک علی، مگه ما مردیم ولی خدا تنها بمونه دیگه نمیذاریم اون روزها تکرار بشه. همچین که بندهای کفنو بست امیرالمومنین یه نگاهی دور و برش کرد دید کسی نمونده کسی نیست کمک کنه. تابوت وسط حیاط خونه ست این بدنو میخواد داخل تابوت بذاره صدا زد حسنم برو سلمانو خبر کن، آخکه چقدراین سلمان به درد امیرالمومنین خورده، از اونجا که امیرالمومنین اشاره کرد سلمان برو یه چیزی رو زهرام بنداز، خورده زمین، روایت میگه عباشو داد به سلمان بندازه رو فاطمه، اینجا عبا خیلی به درد خورد برای امیر المومنین. یه عبای دیگه ام من سراغ دارم به درد ابی عبدالله خورد همچین که اومد بالا سر علی اکبرش، یه نگاه به این بدن انداخت دید بدن پاره پاره ست. هیچ جوری نمیشه این بدنو بلند کرد عبا رو از دوش برداشت پهن کرد بدنو داخل عبا گذاشت.
*سلمان میگه تو خونه نشستم دیدم در خونه رو میزنن تو این دل شب کیه، همچین که در و باز کرد دید حسن سر به دیوار خونه گذاشته. سلمان!بدو زود خودتو برسون، چه خبره حسن جان؟ شبیه بی موقع چه خبره؟؟ دید سر و روی حسن بهم ریخته ست صدا زد سلمان فقط زود بدو بابام علی تنهاست، چرا چی شده مگه؟ قراره شبونه مادرمو ببریم.الان این موقع شب آخه چرا؟خود مادرم سفارش کرده قرار نیست کسی متوجه بشه، مگه میشه مادرت از دنیا بره بگن نباید تشییع کنی نباید گریه کنی نباید کسیو مطلع کنی، تو مدینه این اتفاق افتاد سلمان میگه سریع خودمو رسوندم همچین که اومدم تو خونه دیدم عجب اوضاعیه، یه تابوت وسط خونه گذاشته، امیرالمومنینم یه طرف زانوهاشو بغل گرفته، ابی عبدالله اونطرف زانوهاشو بغل گرفته، دیدی وقتی داغ میبینی یهو رفیقتو میبینی دو تایی همدیگه رو بغل می کنید هی بهم دیگه تسلیت میگید. سلمان میگه امیرالمومنین اینقدر بی کس بود همچین که چشمش به من افتاد منو تو آغوش گرفت سلمان دیدی چه اتفاقی برا علی افتاد.. سلمان دیدی همه کسمو ازم گرفتن.سلمان میگه کمک علی کردیم زیر تابوتو گرفتیم آروم آروم از زمین بلند کردیم میخوام با هم دیگه تشییع کنیم.سلمان میگه امیرالمومنین جلوتر داره حرکت می کنه، پشت سرم بچه ها، همچین که به در خونه رسیدیم.*امیرالمومنین صبر کرد فرمود:بچه ها، اگه میخواین دنبال جنازه مادر بیاین یه شرطی داره، شرطش اینه که کسی بلند بلند گریه نکنه، باشه بابا، هر چی شما بگی، آروم آروم امیرالمومنین تو دل شب داره زمزمه می کنه به عزت و شرف لااله الاالله محمد است رسول و علی ولی الله، دیدی وقتی جنازه میبرن عقب جنازه، بچه ها عقب تابوت دست گردن هم می کنن خاطراتو میگن حسن و حسین دست گردن هم کرده بودن آروم آروم در گوش هم دیگه حرف می زدن، حسن به حسین میگفت حسین جات خالی تو کوچه، تا به یه نقطه از کوچه رسیدن دیدن صدا ناله ی حسن بلند شد حسین جان آروم برات بگم همینجا بود خودم دیدمجلو مادرمو گرفت دستشو بالا برد.حسین جان!*
ایستادم به روی پنجه ی پایم اما
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
*یهو دو تایی ناله زدن سلمان میگه زیر بغل حسن و گرفتم.حسن جان چرا اینجوری ناله میزنی؟ صدا زد سلمان دست به دل حسن نگذار اون چیزی که من توی این کوچه ها دیدم هیچکی با چشمش ندید، نه بابام دیده نه داداشم دیده سلمان همینجا بود نه یه دستی، دو دستی تو صورت مادرم زد. همچین که زد تو صورت مادرم، یهو دیدم گوشواره از گوش مادرم دراومد...*
بد زدنت جلو چشای حسنت
ناحلة الجسم شدی و چقدر میلرزه بدنت
*اومد دم قبر این بدنو میخواد داخل قبر بگذاره،مگه غصه های علی تموم میشه؟ ایستاد بالای قبر، امیرالمومنین شاید رفت داخل قبر، زد به این دیوارای قبر، آی زمین با این بدن مدارا کن این بدن بازوش شکسته ست، این بدن پهلوش شکسته ست، این بدن سینه اش آسیب دیده یه وقت نکنه فشاری به این بدن بیاری. همچین که اومد بالای قبر، باید دو نفر باشن یکی داخل قبر یکی بالای قبر، بدنو تحویل اون یکی بده اومد بالای قبر دید کسی داخل قبر نیست. حیرون بود میرفت داخل قبر بیرون میومد یه آقای دیگه هم من سراغ دارم حیرون بود هی یه قدم میرفت عقب، یه قدم میرفت برمیگشت یه چیزی تو آغوششه عبا روش کشیده کسی نبینه یه مرتبه دیدن رفت پشت خیمه ها یه قبر کوچولو کند.تا اومد این بچه رو توو قبر بذاره یهو دید یکی داره میگه حسین صبر کن....همچین که از قبر بیرون اومد نگاهی کرد دید دو تا دست از قبر بیرون اومد دست، دست پیغمبره، صدا، صدای پیغمبره ، صدا زد علی جان، امانتمو تحویلم بده ، همچین که این حرفو زد امیرالمومنین خیلی شرمنده شد..*
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بسته ش
نتونست که برداره اون در رو از روت
علی رو حلال کن که محسن فدا شد
علی رو حلال کن به حالت جفا شد
علی رو حلال کن برای همون روز
که پای مغیره به این خونه وا شد
علی رو نیگاه کن چی از من گذاشتی
تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی
چرا توی اون بقچه که دادی زینب
کنار کفن ها یه پیرهن گذاشتی
یکی داره پیرهنو می دزده
پیروهن که نه کفن می دزده
یکی داره با یه کهنه خنجر
سر و از روی بدن می برّه
صلی الله علیک یا عطشان
مقتل میگه افتادی آقاجان
مقتل میگه از مادر آب خواستی
آقا بردن پیرهنت رو راستی
مقتل میگه پنجه توو موت کردن
بی پیراهن هی زیر و روت کردن
خواهرت به نفس نفس افتاد
خیمه دست شمر و شبث افتاد
یا اباعبدالله مظلوم بودی و
از آب فرات محروم بودی و
تنها بودی و فکر خیمه ی زنها بودی و
«ای حسین..»
برچسب ها
- سیدرضا نریمانی
- رضا نریمانی
- نریمانی
- آموزش مداحی
- متن روضه حضرت زهرا
- متن روضه حضرت فاطمه
- متن روضه شهادت حضرت زهرا
- متن روضه جانسوز
- متن گریز روضه حضرت زهرا
- متن روضه شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت فاطمه
- متن روضه برای شهادت حضرت زهرا
- متن روضه برای ایام فاطمیه
- حاج سیدرضا نریمانی
- فاطمیه 1403
- فاطمیه سال۱۴۰3
