نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۴ به نفسِ حاج احمد واعظی
ای شده محوِ روی تو، شمس جدا، قمر جدا
روی کند به سوی تو، ملک جدا، بشر جدا
آدم و نوح هر یکی، دست زده به دامنت
منتظر ظهور تو، پدر جدا، پسر جدا
ای تو گلِ بهار ما، بیا به لالهزار ما
تا که نهیم بر رهت، دیده جدا و سر جدا
با نمکین بیان خود، از شکرین دهان خود
بریز در وجود ما، نمک جدا، شکر
بیا که از اشارتت شود فزوده خلق را
عشق جدا خرد جدا ادب جدا هنر جدا
مولا جان یابن الحسن
بانو به محضرت همه دنیا كند، سلام
چون مهر و ماه، زهره ی زیبا كند، سلام
بر مادر تو مادر عیسی كند، سلام
ای دختری كه پیش تو بابا كند، سلام
تو كوثر هستی و به تو طوبی كند، سلام
ای آنكه گر نبود به ماهِ رُخَت نقاب
هرگز كسی به دیده نمیدید ماهتاب
ای مهربان بتاب و ز ما، ماهِ رخ متاب
زهرایی و به خانهی تو همچو آفتاب
هر صبح و شام سید بطحا كند، سلام
*حتماً شنیدید که آقا میاومدن با اون صفا و محبت می دونید که حضرت در نمیزد در خونه فاطمه پیغمبر اکرم رو میگم که پیغمبر اکرم بود. صداشو بلند میکرد السَّلَامُ عَلَیكُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ متوجه می شدن آقا پشت دره نمی کوبید، در نمیزد. این از ادب دوره اینجا رو نباید کوبید اینجا باید یه جور دیگه باید این که پیغمبر اکرمه این در احترام داره ای وای..*
بی بی جانم
ای وام دار عطر گلت باغ سر نوشت
زیبا بوَد به مهر تو گل ورنه بی تو زشت
بر ساق عرش دست خدا فاطمه نوشت
بر فضهٔ تو مائده می آید از بهشت
بر مادر تو حی تعالی کند سلام
این بیت بر گرفته از روایته نشسته بودن حضرت فرمود: فضه گرسنه امونه یه چیز بیار بخوریم سرشو انداخت پایین معذورم یعنی هیچ چی نداریم صدای آقا پیغمبر اکرم بلند شد السلام علیک یا اهل بیت نبوه گفت: آقا جانم بفرمایید یا الله بفرمایید حضرت تشریف آوردن نشستن یه نگاهی کردن یه عنایتی و.. چیزی دارین بیارین بخوریم خانه شما چیزی نگفته فضه بلند شد چشم آقا جان چشم الان گفتی چیزی نیست. اومد تو اون یکی حجره دو رکعت نماز خوند سر روی خاک گذاشت خدای من! من فضه ام خادمه ی حبیبه تو فاطمه زهرا پدرش که رسول و پیامبرتوست میهمان شده آبرو داری کن. سر بر نداشته طبق گذاشتن مائده بهشتی حاضر شد. خوشحال شکر کرد بلند شد برد. آقا جان خدمت شما نوش جان تون بی بی به مولا نگاه کردن مولا به بی بی چیزی نگفته خود پیغمبر ص گفتن علی جان زهرا جان درست گفته بود چیزی نبود.من شاکرم خداوندی رو که مرتبه مریم مادر عیسی رو به فضه خادمه فاطمه من داده. برای او مائده از بهشت آمد و امروز برای فضه زهرای من..خونه ای با این وضعیت خونه ای که سر تا پا نوره. نور زاییدهٔ این خونه و اهالی این خونه است از اطراف آمدن به پیغمبر اکرم ص گفتن این انوار چیه با رنگای متفاوت؟ خوب خورشید که خورشیده ماه ماه میبینیم و میشناسیم اما این انوار رنگارنگ صبح ظهر شب بعد میرسید به اطراف و اکناف می رسید. حضرت فرمودن: فاطمه ام که به نماز می ایسته این نور از فاطمه زهرا و نماز فاطمه منه عجیبه به خدا عجیبه گاهی فکر میکنم نمیدونم به خدا این انوار رو دیدن..
*رفتن هیزم کشیدن و او آوردن کاری کردن صداش بلند شد فضه بیا.چه حال داشتن بچه ها داشتن میدیدن *
به خدا دلم شکسته نزنید مادرم را
چند وقت قبل یه فیلمی پخش شد تو فضای مجازی حتمأ دیدید مال کشور دیگه ای هم هست ظاهر اینجوری پیداست پسر بچه پنج ساله ای همراه مادرش از عرض خیابون دارن رد میشن یه ماشین میرسه دیرتر ترمز میزنه سپر ماشین یه ذره میخوره به مادرش میخوره زمین بچه چند ساله پسر با بغض نگاه میکنه میره جلو هی با لگد میزنه به ماشینه.چرا زدی به مادرم؟ یه ماشین ناخواسته یه بچه پنج ساله مادر مادره برا همه عزیزه.. حالا این مادر زهرا و اون همه نامرد حرامی باشن و اون یکی تازیانه می چرخونه، اون یکی با غلاف تیغ میزنه، یکی با دست میزنه، یکی با پا میزنه وای مادرم..کاری کردن این روزا نمیتونه قدم از قدم برداره میخواد بلندشه باید دست به دیوار بگیره یا زهرا...*
به شانه بار سهمگین می کشی و میکُشیم
نشسته خویش بر زمین میکشی و میکُشیم
ای گل مهر و خشم ز گونه زیر چشم من
اشک مرا به آستین میکشی و میکُشییم
ای همه دلخوشی ام ز داغ خود میکُشیم
بود و نبودم فاطمه یاس کبودم فاطمه
*جوری ناله کن آسمونیا بفهمن مادر جون دادیم مادر جون دادیم نه به اجل طبیعی کشتنش..
گاه به به زخم بازویت گاه به درد پهلویت
آه غم از دل حزین می کشی و میکُشیم
شانه به دیدگان تر با کمک دست دگر
به موی زینب حزین می کشی و میکُشیم
گاه ز تاب می روی نشسته خواب می روی
* نقل امام حسنه فرمود: مادرم به هیچ سمتی نمیتونست بخوابه یه طرف پهلو یه طرف بازو یه طرف سینه یه طرف پشت و کمر اگه گاهی میخوابید نشسته خوابش می برد وای مادرم...بین بچه ها یکی با بقیه فرق میکنه یکی داغ مادر جور دیگه ایه براش.. امامحسن کوچه همراه مادرش بود وقتی اون حرومی دستش رفت بالا جوری زد مادر به دیوار خورد و رو زمین افتاد و داره جون میده حسن ابن علی.. مادر پاشو می کشنت زیر بغل هاشو گرفت پاشو ببرمت..*
مادر! خاطرات کوچه رو سرم آواره
منو مادر تنها بسته راه چاره
مادر افتاد به خاک با دو چشم نم ناک
حرف های ناروا زد مادرم را بی هوا زد
