نمایش جزئیات

مدح خوانی و توسل به ساحتِ مقدس راوی دشت کربلا امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ استاد حاج‌منصور ارضی

مدح خوانی و توسل به ساحتِ مقدس راوی دشت کربلا امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده به نفسِ استاد حاج‌منصور ارضی

ذکرِ یارِ دلربا کرده دلم
یادِ رویِ مه لقا کرده دلم

ذکرِ وَجهُ الله اکبر کرده ام
باز هم یادِ خدا کرده دلم

کی غریبه بوده او در کوی دل
یادِ یار  آشنا کرده دلم

در نزولِ آیه هایِ عشق او
سینه را غارِ حرا کرده دلم

تا به دست آرد دل آن ماه را
رو سوی خلوت سرا کرده دلم

تا در آن خلوت سخن گویم از او
جاهلم، علم "لَدُن" جوید دلم

کیست او روح قوامِ حوزه ها
عالمِ علمِ تمامِ حوزه ها

پایه ی فقه و اصول و فلسفه
موجب ثبت و قِوام حوزه ها

شارحِ اسرار کُلِ ما سِویٰ
واضعِ مَشیُ و مرامِ حوزه ها

بحر من از مکتب تدریس او
جمله آیاتِ عظام حوزه هاست

اعتبار از قدرتِ علمی  او
یافته همواره نامِ حوزه ها

تا ابد هر جا کلاسی دائر است
واقعاً مرهون علم باقر است

درس او، درس هدایت بود و بس
مکتبش ظلِّ عنایت بود و بس

درس او علمی به پویایی حق
شرح قرآن و ولایت بود و بس

درس او منظومه ای از عاشقی
اصل احکام و روایت بود و بس

صد بیان تازه در درسش ولی
در حقیقت یک حکایت بود و بس

یک حکایت که به صد شکل بدیع
مشعل راه هدایت بود و بس

علم را ملموس و عینی کرد او
کُل عالم را حسینی کرد او

صد چو اسماعیل، ذبح راه او
حق حریصِ ذکر  یا الله  او

کیست خورشید از خجالت در اُفق
مانده پنهان پیشِ رویِ ماه او

علم اقرار جهالت می کند
پیش تفسیرِ دلِ آگاهِ او

دانش و اندیشه صُنعِ دستِ او
عالمی مدیون دانشگاه او

یاد او در بین شیعه گم شده
وای از این غربتِ جانکاه او

پنجمین فرمانده ی دل ها بوَد
باقرِ علمِ بنی زهرا بود

چشمِ جان خیره به نورش بنگرد
فارغ از خود بر حضورش بنگرد

دیده پا بندِ تجلیش شود
گر دمی طورِ ظهورش بنگرد

خانه ی دل لرزد و ویران شود
چون که جا پای عبورش بنگرد

مور هم کارِ سلیمانی کند
این سلیمان گر به مورش بنگرد

هر که می خواد ببیند غربتش
بر بقیع و بر قبورش بنگرد

کس نمی گیرد سراغ یادِ او
اشک شیعه چلچراغ یادِاو

او که این محفل به نامش دائر است
در شب مستی به شورم ناظر است

کیست این بُت عینِ توحیدِ دلم
فخر جان باشد که بر او زائر است

در کتابِ عشقِ ثاراللهیان
آیه ای زیباست اما ساتر است

خواستم از عشق گوید مدح او
گفت جز حق، هر زبانی قاصر است

از فلک پرسیدم این مه پاره کیست؟
نعره ای زد این امام باقر است

ساقیِ میخانه ی کرب و بلاست
راوی جانانه ی کرب و بلاست

ای گل درد آشنا وای از دلت
یادگار کربلا وای از دلت

شاهد اوج پرستوهای عشق
بر فراز نیزه ها وای از دلت

ای سه ساله دیده در زیر کتک
صابر دشت بلا وای از دلت

درد شلاق عدو افزون تر است
یا شرار ناسزا ؟وای از دلت

گوشهای غرقِ خون را دیده ای؟
ای به محنت مبتلا وای از دلت

خرج راهِ کربلا خواهم زِ تو
بعد از آن شهدِ لقا خواهم زِ تو 

*قنداقه شو دادن به آقا ابی عبدالله.
هی آقا بوسیدش.قنداقه رو عمو عبّاس بوسید علی اکبر بوسید. تا به دست عمّه سادات زینب دادن صورت مبارکشو بوسید اما دیگه این جمع دور هم جمع نشدن از همه جدا شدن هر وقت از تو محمل سرشو بیرون میاورد میدید عمه ها رو با تازیانه میزنند..مادرشو با تازیانه میزنن گوشه ی خرابه جان دادن عمه اش رقیه رو دید*