نمایش جزئیات
روضه وتوسل به امامهادی علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج رضا گرمابی
تنها امام سامره تنها چه میکنی؟
در کاروانسرای گداها چه میکنی؟
دارم برای رنگ تنت گریه میکنم
پای نفس نفس زدنت گریه میکنم
*میگه دم قصر ایستاده بودم دیدم جمعیت زیادی دم قصره مسئنکه ،این محبتی که شما در دل دارید و امروز اومدید رو فرش عزای امام هادی نشستید و اون بنده خدا نداشت میگه دیدم شلوغه سر و صداست،سوال کردم چه خبره؟گفتن ابن الرضارو دارن میارن تا نگاه کردم دیدم یه آقارو دستاشو بستن،باسر برهنه و پای برهنه دارن میارنش.یه نگاهی به این آقا کردم این انسان معمولی نیست این آقای بزرگوار،تو دلش برای امام هادی دعا کرد خدایا شر متوکل رو از سر این آقا کم کن،امام هادی رد میشدند رسیدن به این بنده خدا،خودش نقل میکنه:وضع درستی نداشتم معیشتم خراب بود اون به کنار،صاحب اولادم نمیشدم تا امام هادی ع که من نمیشناختم آقارو، رسید روبروی من حضرت فرمودند:خدا دعاتون مستجاب کنه، تو برا من دعا کردی و من میخوام برا تو دعا کنم،امروز یه طوری گریه کن که امام هادی برات دعا کنه،یه طوری عزاداری کن یه طوری اشک بریز که آقا برات دعا کن،فرمود تو برا من دعا کردی منم برا تو دعا میکنم خدا مسائل دنیاتو حل بده، مشکلاتت حل بشه صاحب اولاد بشی، اولاد سالم داشته باشی،نقل میکنه دعای امام هادی ع در حق من مستجاب شد،هم وضعم خوب شد هم خدا بهم اولاد داد، محبت امام هادی تو دلش نبودا،یه دعا یه خدمت برا امام هادی کرد،شما که سال ها میآید میشینید پای این روضه ها و اشک میریزید.برا مادرش میای،برا جدش حسین میای، شب و روزتون اگر گریه نباشه دیگه براتون زندگی معنا نداره،حاشا به کرمشون، همونقدر که مارو راه دادن بینگداها بشینیم برا ما بسه *
دارم برای رنگ تنت گریه میکنم
پای نفس نفس زدنت گریه میکنم
*دنبال خودش میکشید آقای من و شما رو،گاهی به زمین میخورد گاهی بلند میشد کجا ختم شد..*
مرد خدا کجا و این همه تحقیر وای من
بزم شراب و آیه ی تطهیر وای من
*رسید روبروي اون نانجیب،مشغول شراب خوردن بود یه جایی باز کرد آقا رو نشاند کنار خودش ظرف شراب رو تعارف آقا کرد، فرمود: ما با این آب بیگانه هستیم، گوشت و پوست و استخون ما با اینها بیگانه است، شرابو رد کرد آقا،گفت آقا برام شعر بخوان حضرت فرمودند:من شعر کمتر بلدم،اصرار کرد. شروع کرد امام هادی ع شعر خواندن
کجایند اون کسانیکه بالای قله ها قصر ساختند خونه ساختن،کجان اون کسانیکه با لباس فاخر میامدن، کجاین اون پادشاهانی که فخر میفروختند به مردم الان اسیر قبرستان و مورند، خوندن حضرت، خوندن، سنگدل بود قصی القلب بود اما یه وقت شروع کرد گریه کردن اشک میریخت. دستور داد آقا رو با احترام برگردونن آخرالامرم کار خودشو کرد و مولای ما رو مسموم کرد. اما میخوایم روضه بخونیم روز شهادتش ای کاش امروز سامرا می بودیم برا غریتش اشک میریختیم، نمیدونم نیمه های شب سامرا کنار اون ضریح رفتی صفا داره دست میندازی تو شبکه های ضریحش تنها،یه وقتایی انسان خودش تنها توی سامرا، اینم از غربت امام هادی(ع)، آقاجان درسته بزم شراب بردنت
درسته تعارف شراب کردند.،درسته اون نامرد دنبال خودش میکشوند شمارو، بی احترامی میکردند به شما جسارت میکرد اما آقا زن و بچه ای کنار شما نبودن قربونت برم،دیگه خواهری نبود دیگه دختری نبود نظاره گرباشه ،آخ الهی بمیرم برا قافله ای که از اول تا آخر به بند طناب بستن. امام سجاد فرمود:یه سر طناب رو به بازوی من بستن یه سر طناب رو به بازوی عمه جانم،هر وقتی یه نفر از اين بچه ها به زمین میخورد همه روی هم میریختند.یکی از این بچه ها که روی زمین میوفتاد میومدن با تازیانه و شلاق...*
بزم شراب بود ولی خواهرت نبود
دشمن حضور داشت ولی دخترت نبود
هرچند بین راه بدنت را کشید و برد
دست کسی به روی زن و بچه ات نخورد
*دیدن جلوی زینب چوب خیزران رو برداشت داره به لب و دندان میزنه*
