حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز _ ویژه شهادت حضرت زینب و دو طفلانِ حضرت_حاج مهدی سماواتی

روضه و توسل جانسوز _ ویژه شهادت حضرت زینب  و دو طفلانِ حضرت_حاج مهدی سماواتی

اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، اَلسَّلٰامُ عَلی قَلبِ زِینَبِ الصَّبور "

ای مِهین دخت مرتضی زینب

اُسوه ی عفت و حیا زینب

اوّلین دُخت حیدر و زهرا

دومین عصمت خدا زینب

شش برادر جدا شد از تو، ولی

صبر از تو نشد جدا زینب

زورق صبر را تو راندی تو

ز ابتدا تا به انتها زینب

شرحِ صبرِ تو در کتاب خداست

کاف ، ها ، یا ،عین ،صاد ،گو است

ای گُلِ ناز پرور زهرا

وی بهشتِ مُعطّر زهرا

نخل سرسبز آرزوی علی

باغ گل های پر پرِ زهرا

بتو زیبد بتو، امامت صبر

که تو هستی تو دختر زهرا

فاطمه کوثر محمد و تو

تا صف حشر کوثر زهرا

همچو زهرا برای پیغمبر

بایدت خواند مادرِ زهرا

کس نداند که این توئی یا او

چون نشینی برابر زهرا

وصف تو مدح تو فضائل تو

کلماتِ مکرّر زهرا

خیمه و قتلگاه سنگرِ توست

مسجد و کوچه سنگر زهراست

شرحِ صبرِ تو در کتاب خداست

کاف ، ها ، یا ،عین ،صاد ،گو است

*تا دید برا برادرش دیگه یاور نمونده، اومد خیمه،آقازاده هاش رو فرمود برید امام زمانتون رو یاری کنید،گفتند:اگه به ما اجازه بده برا ما بهتر از این چیه مادر...*

هر دو گفتند كه ای مام غمین

گر پذیرد چه بود بهتر از این

مادر این نكته ز طفلان چو شنید

در بر زاده ی زهرا دوید.

*داداش اجازه بده بچه های منم برن میدان،فرمود:خواهر! این قدر داغ دیدی دیگه بسه زینب....*

بهر تو داغ علمدار بس است

داغ یاران وفادار بس است

*گفت به حق مادرمون اجازه بده....بالاخره اجازه گرفت،روانه ی میدانشون کرد،اهل حرم بیرون اومدن،میدان رفتن این دو تا آقازاده رو دارن تماشا میکنن...*

آن یکی بر روی دستش قرآن

آن یکی آینه با آه و فغان

که ای خدا این دو پسر باز آیند

می روند لیک سر افراز آیند

*وارد میدان شدن،رجز میخونن،شیر بچه های زینب،"امیری حسینٌ وَ نِعم الامیر..."

امان از اون لحظه ای که صدای نالشون بلند شد،ابی عبدالله اومد،بدن ها رو رساند خیمه،اهل حرم اومدن،دور این دو تا بدن رو گرفتن،ناله میزدن،گریه می کردن، اما یه نفر از خیمه بیرون نیامد، اونم زینب بود،آخه مادرِ دو تا عزیز از دست داده غمگینِ،نمیخواد چهره ی غمگینش رو حسین ببینه یه غم دیگه به غم های حسین اضافه بشه...

اینجا از خیمه بیرون نیومد،اما تا صدای علی اکبر رو شنید،سراسیمه اومد، یه طرف علی می گفت:بابا! یه طرف بابا می گفت:"وَلَدی!..." یه طرف بی بی صدا می زد: "وا اُخَیّا ! وَ ابْنَ اُخَیّا"...تو هم ناله بزن:حسین...........