نمایش جزئیات

قسمت اول روضه توسل جانسوز _ ویژه شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها _حاج محمدرضا طاهری

قسمت اول روضه  توسل جانسوز _ ویژه شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها _حاج محمدرضا طاهری

"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها،وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ،وَ لعَنْ اَعْدائَهُم بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"

"اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ......."

 


اگر داغ هجرت به جان مانده باشد

بعید است جانی جوان مانده باشد

 


*شب حضرت زینبِ، هیچ کسی مثل حضرت زینب داغ هجر رو نکشید،لذا برای همینِ که امام زمان می فرمایند: خدارو برا فرج ما به حق عمه جانمون زینب قسم بدید...

این یه اشاره است، یعنی یه ذره مثل زینب در هجران من باشید تا من بیام...یکسال این هجران بیشتر طول نکشید،اینقدر گریه کرد برای ابی عبدالله،از دست گریه هاش دوباره دستور دادن زینب رو از مدینه ببرید بیرون،با گریه هاش حکومت رو داشت متزلزل می کرد...گفتند: کجا ببریم؟ گفت:یه جایی ببرید که خاطرات خوبی نداره، یه جایی ببریدش که در و دیوار رو نگاه میکنه زودتر جون بده،لذا  آوردنش شام...*

 


در آن دل که از فیض یادت بهاری ست

نباید که دیگر خزان مانده باشد

تو باید بخواهی بیایی بتابی

که خورشید در آسمان مانده باشد

چگونه نباشی ولی زنده باشم

چگونه به تن بی تو جان مانده باشد

من آن طفل مردود نامه سیاهم

که هر بار در امتحان مانده باشم

به لطف تو امیدوارم برایم

برای تلافی زمان مانده باشد

سر سفره ی اشکت ای کاش امشب

برایم کمی آب و نان مانده باشد

شب روضه ی زینب است و بعید است

برای زبانم توان مانده باشد

تو خود باید از عمه جانت بخوانی

در این روضه هر روضه خوان مانده باشد

 


فرمود:آقاجان! برای کدام روضه است فرمودید:شب و روز اشک می ریزم،اگه اشک چشمم تموم بشه خون گریه می کنم..آیا روضه ی جدت غریبتون ابی عبدالله است؟آقا فرمود:اگه جدم هم بود با من خون گریه می کرد...روضه ی عمو جانتون قمر بنی هاشمِ،آقا فرمود:اگه عباسم بود با من گریه می کرد...روضه علی اکبر؟نه...قاسم؟نه کدوم روضه است؟فرمود: من برا اون لحظه ای خون گریه می کنم،که عمه ی مارو پشت دروازه ساعات آوردن...."بیایید امشب اشکامون رو هدیه کنیم به شهدای مدافع حرم،اونایی که جون گذاشتن پا حرم زینب..."فرمود: برا اون لحظه ای خون گریه می کنم که شهر رو آذین بستن، رقاص هارو جمع کردن،جلو محمل عمه ام زینب...*

 


تو خود باید از عمه جانت بخوانی

در این روضه هر روضه خوان مانده باشد

_________________

نام زینب می‌ برم شعرم پریشان می‌ شود

نام زینب می‌ برم این ابر باران می‌ شود

نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد

باز اقیانوسِ نا آرام طوفان می‌ شود

چادرش قدری بتابد آب می‌گردد زمین

روزها در سایه‌ اش خورشید پنهان می‌ شود

در دعا می‌ ایستد محراب حیرت می‌ کند

از مناجات شبش سلمان مسلمان می‌ شود

در مدینه سال ها زهرا صدایش می‌ کنند

وقت تفسیرش خود جبریل دربان می‌ شود

خم نشد زانوی عباسش به جز در پای او

تا به محمل می‌ رود اکبر شُتربان می‌ شود

 


*یه لحظه ای وقتی می زدنش رو کرد سمت علقمه،گفت: آی غیرت الله! پاشو ببین نامحرما دور خواهرت حلقه زدن...

 


یک قدم خانم بیاید کوفه می‌ پیچد به هم

یک قدم بی‌ بی بکوبد شام ویران می‌ شود

واژه‌ هایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد

خطبه نه تیغ علی انگار عریان می‌ شود

کیست این ؟ زهرا علی ؟شاید حسن شاید حسین

حق بده آئینه از این اوج حیران می‌ شود

_________________

بادهای کربلا خاکسترش را پس دهید

نیزه داران سایبان بسترش را پس دهید

لحظه های آخرش چشمش به این در خشک شد

تیرهای حرمله آب آورش را پس دهید

خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش

گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید

آه خیلی پیش او جای رقیه خالی است

کاشکی ای شامیان نیلوفرش را پس دهید

پیش او می گفت دختر مرد شامی می زدش

لااقل انگشترش ؛ انگشترش را پس دهید

این طرف او داد می زد آن طرف با او رباب

نیزه های بی مروّت حنجرش را پس دهید

ساعتی در دستتان افتاد دندانش شکست

خیزران در دست ها دیگر سرش را پس دهید

شاعر:حسن لطفی