نمایش جزئیات
مدح و توسل ویژه شهادت حضرت زینب(س) بنفس کربلایی حسین رجبیه
لیلایِ صبر واله و مجنونِ زینب است عالم پر از خطابۀ محزونِ زینب است مرهون خونِ پاک حسینند انبیاء اما حسینِ فاطمه مدیونِ زینب است من آن فرشته ام که به دنیا نشسته ام حورائم و دامنِ تقوا نشسته ام من چشمه ام جدا شده از کوثرِ بهشت طوبایمُ به گلشن طاها نشسته ام عطر ولایتم من و، پیچیده در فضا نور محبتم که به دل ها نشسته ام من زینبم که مظهرصبر و شهامت و زمکرمت به طارم اعلی نشسته ام نور علی و فاطمه در جان من دمید چون در کنارِ حیدر و زهرا نشسته ام ایمانِ آن دو را به وراثت گرفته ام ایثار آن دو را به تماشا نشسته ام من دیده ام کلاسِ دبستان وحی را در پایِ درس خواجۀ اسرا نشسته ام دارم نشان زین اَبیها من از پدر چون در حریم اُم ابیها نشسته ام من تربیت به دامنِ زهرا گرفته ام در بزم اُنس عصمت کبری نشسته ام بابم علی چو نقطۀ بسم الله است و من چون کسره زیرِ نقطۀ آن با نشسته ام __ تندیس وقار و آیتِ حلم تـدریس وفا ، حکایت علم مستورۀ بزمگاه عرفان منظومۀ کهکشان ایمان اثبات حیا ، ثبوت عـصمت بینایی چشم قدس و عفت ماه فَـلَک آفرین تـقوا همزاد حیا ، قرین تقوا اسطورۀ همت و شهامت اعجوبۀ کارگاه خلقت ترکیب حیا و جوشِ مذهب آورده زنی به نام زینب شاعر: مرحوم محمد عابد __ در مکتب عشق پیر و استاد برتر زِ نژادِ آدمی زاد این موج ز بحر سرکشیده انقای ز چرخ پر کشیده جز چند تنی که او از آنهاست از جمله فراتر ست و والاست در گوهر او نهفته عفت با طینت او سرشته عصمت این بس ز بلندیِ مقامش با او نه قرین کسی چو مامَش گه کارِ علی کند بیانش گه یارِ حسین و امتحانش گه فاطمه هست و گاه زینب گه رونق دین رواج مذهب در کسوت دخت شیرِ داور برپا کند از خطابه محشر در شکل زنی که بنت زهراست ویران گرِ پایۀ ستم هاست .. __ هر چند نامِ نیک فراوان شنیدهایم نامی به باشکوهی زینب ندیدهایم ارث از دلِ شجاع تو برده ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده ست ، یا علی! ترکیب عقل روشن و بیداریِ دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است آنقدر از زبانِ تو حکمت شنیده است تا با یقین به وادیِ عصمت رسیده است مستی، همان حقیقت مستور زینب است آباد خانهای که در آن نور زینب است * وقتی که هر شهیدی رو زمین می افتاد سیدالشهدا سلام الله سراسیمه می آمد .. اما وقتی کنارِ علقمه قمربنی هاشم افتاد دیدن برا اولین صدا زد یا اخا ادرک اخا .. ابی عبدالله دست رو دست زد نرفت .. بی بی یه نگاهی کرد عرض کرد حسین جان یه عمر منتظر بودی بهت بگه داداش ( آخه مادرش ام البنین گفته بود من کنیزِ بچه هایِ فاطمه ام .. اباالفضل تو غلام بچه هایِ فاطمه ای .. مبادا اینا رو برادر و خواهر حساب کنی .. بگو سیدی و مولای ؛ سیدتی ..) لذا یه دفعه صدا نزده بود برا اولین بار کنارِ علقمه وقتی صداش زد نرفت بی بی پرسید چرا نمیری " ابی عبدالله جوری که بچه ها نبینن به بی بی فرمود گفت بالاسرِ هر شهیدی رفتم عباس بود مراقبِ خیام باشه .. الان شما رو به کی بسپارم برم .. دیدن عقیله چادرشُ کمر بست .. اشکایِ ابی عبدالله رو پاک کرد گفت حسین : پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش غم مخور بعد از تو پشتیبانِ پرچم زینب است __ ای شکوه و مجد و عزت را ثبوت کرده ام از شرح غم هرجا سکوت تا مپندارند قوم فتنه گر کز فشار درد و غم آزرده ام یا مرام خود زخاطر برده ام ما نژاد عزت و حُریتّیم مرد و زن معنایِ مجد و عزتیم ضعف را در قدرت ما راه نیست ضعف اندر شانِ آل الله نیست دیده را گفتم که هان" گریان نشو اشک ریزان پیش نامردان نشو ناکسان از گریه ات خندان شوند پای میکوبند و دست افشان شوند در طریق نشرِ دین و بسط کیش با وقارِ زینبی رفتم به پیش در طریق نشر دین و بست کیش شاعر : مرحوم محمد عابد تبریزی