حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مدح خوانی و توسل_ویژۀ نیمه شعبان میلادِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _حاج محمد رضا طاهری

مدح خوانی و توسل_ویژۀ نیمه شعبان میلادِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف _حاج محمد رضا طاهری

از راه میرسی كه چراغانمان كنی

فارغ زكاج های زمستانمان كنی

یعنی رها ز كوچه خیابانمان كنی

روشن به نورِ نیمه ی شعبانمان كنی

برگرد آسمان مرا ، یك ستاره نیست

در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

جانم به لب رسیده جانانم آرزوست

لب تشنه ام طراوت بارانم آرزوست

یوسف ترین پیمبر كنعانم آرزوست

از دیو و دَد مَلولَم و انسانم آرزوست

ما را به جز به یوسف زهرا چه حاجت است

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

از یاد برده ایم كه یاری غریب هست

اینجا هنوز رایحه ی بوی سیب هست

در این زمانه ای كه ریا و فریب هست

ای خواجه درد نیست مگر نه طبیب هست

 

*گفت دیدم یه سید بزرگوار،جلیل القدر از مسجد جمكران بیرون اومد،گرمای تابستان،كنار زن و بچه ام نشسته بودم،یه كُلمن آب هم كنارم بود،گفتم:یه لیوان آب به این آقا بدم،برای فرج آقام امام زمان،وقتی اون آقا اومد یه لیوان دست اون آقا دادم،نوش جان كرد،رو كرد به من،گفت:فلانی اگه دوستان ما برای فرج ما به اندازه ی همین آب خنك تشنه بودن خدا فرج مارو می رسوند.....*

 

از یاد برده ایم كه یاری غریب هست

اینجا هنوز رایحه ی بوی سیب هست

 

*اونایی رفتن كربلا،حرم ابی عبدالله،كنار ضریح امام حسین این بوی سیب هست،نیمه های شب،شب های جمعه اون موقعی كه مادرش زهرا میاد زیارت،شب زیارتیِ ابی عبداللهِ،افضل همه ی اعمال شب نیمه ی شعبان اینه،فرمود:اگه نمیتونی بری كربلا،مثل امشبی برو روی بام خونه ات،بگو: صل الله علیك یا اباعبدالله...سه بار...وقتی سلام میدی انگار به صدو بیست و چهار هزار پیمبر مصافحه كردی،اما سلام مادرش با همه سلام ها فرق داره" بُنَیَّ قَتَلوکَ عَطشانا"....*

 

از یاد برده ایم كه یاری غریب هست

اینجا هنوز رایحه ی بوی سیب هست

در این زمانه ای كه ریا و فریب هست

ای خواجه درد نیست مگر نه طبیب هست

یا من هو الطبیب كه از من بریده ای

از من جدا مشو كه توام نور دیده ای

ای آنكه غیر تو همه را تار دیده ایم

مانند خود به بند تو بسیار دیده ایم

در چشم، شكوه علمدار دیده ایم

ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم

صبح است ساقیا قدحی پر شراب كن

این ذره را به لطف خودت آفتاب كن

با گریه سر به بالش ابر آسمان گذاشت

هجر تو داغ بر دل پیر و جوان گذاشت

خوشبخت آنكه پای فراق تو جان گذاشت

ای تیر آخری كه خدا در كمان گذاشت

قلب مرا به تیر نگاهت هدف بگیر

جان مرا به جانِ عمویت نجف بگیر

ای آخرین حقیقت آدم نیامدی

به شوق بازدم ز چه یكدم نیامدی

با اینكه تو به دیدن ما كم نیامدی

از صبح تا غروب نوشتم نیامدی

گیرم خدا بخواهد و پیدا كنم تو را

من با كدام دیده تماشا كنم تور را

ای آشنایِ این دلِ بی آشنا بیا

ای باوفا برای منِ بی وفا بیا

از صبح تا غروب نوشتم بیا بیا

اینجا نیامدی سحری كربلا بیا

آنجا كه از قرار عالم قرار رفت

تا پشت خیمه اسب بدون سوار رفت

همه از خیمه ها بیرون دویدن

ولی سالار زینب را ندیدن

 

*هر كسی یه جوری سئوال كرد،یكی گفت:ذوالجناح آقامون كجاست؟ یكی گفت:ذوالجناح برادرم رو كجا بردی؟ هر كی یه جور حرف میزد،یه وقت دیدن نازدانه اومد دست گردن ذوالجناح انداخت،آروم گفت:ذوالجناح میدونم بابامو كشتن، اما جوابم رو بده، وقتی داشت می رفت،هی می گفت:جیگرم داره از تشنگی میسوزه،به من بگو به بابام آب دادن یا نه؟....*