حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مدح و توسل به حضرت بقیه الله اعظم روحی له الفدا بنفسِ استاد حاج منصور ارضی

مدح و توسل به حضرت بقیه الله اعظم روحی له الفدا بنفسِ استاد حاج منصور ارضی

اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یااَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دنیانا

معطوف شد به عرش تمام حواس ها پیوند خورد ساقه ی نرگس به یاس ها از تیرگی درآمد و نو شد لباس ها برچیده شد زِ دامن شب ها هراس ها

پس تا طلوعِ صبح بیا و ثواب کن مشتی پیاله هست در آنها شراب کن

کعبه تویی و ما همه قربانی توایم در زیر ناودانِ تو بارانیِ توایم انجیل خوانِ مصحف قرآنی توایم پس مسلمینِ مادر نصرانی توایم

آن دختری که مورد التاف فاطمه است معلوم میشود که مسلمان تر از همه است

درآسمان تجلی شمس و ضُحی شدی روی زمین قدم زدی و آقای ماشدی گاهی نبی شدی و گهی مرتضی شدی هم هل اتی و کوثر هم اِنَما شدی

تو جمع چهارده نفری زیر یک عبا ما را چه میشود ببری زیر یک عبا

با گوشه ی عبات خلیل از شرر گذشت امواج بی خطر شد و نوح از خطرگذشت موسی میان نیل چنان رهگذر گذشت عیسی سر صلیب تو را دید و درگذشت

اینگونه شد که زنده و جاوید شد مسیح در حوزه ی تو مرجع تقلید شد مسیح

خورشیدها شدن گدایان ماه تو بی راهه ها شدن همه سر به راه تو هرگز فقیر نسیت کسی با نگاه تو خوش آن سری که رفت برآن سر کلاه تو

هرکس که فقیه و صاحب عمامه میشود از نور چشم توست که علامه میشود

من چیستم به جز اثر ربنای تو من کیستم گدای گدای گدای تو تو چیستی که نیست عیان انتهای تو تو کیستی که جانِ دو عالم فدای تو

اینجا منم منم من و این فقرِ ناتمام آنجا تویی و دور تو از سائل ازدحام

این بی قرارها که همه جان گرفته اند این ناله ها که شعله ی کنعان گرفته اند این کوچه ها که آینه قرآن گرفته اند از ریسه ها که نیمه شعبان گرفته اند

روشن شده است تا که تو برگردی از سفر آقا بگو که صرف نظر کردی از سفر

با دوستان خویش مرا هم رفیق کن خونِ مرا برای شهادت رقیق کن دستِ یمن تهی شده برآن عقیق کن با ذوالفقار تکیه به بیت العتیق کن

بیرون بکش ز خاک و بزن حَد یهود را خاموش کن شراره ی آل سعود را

در جاده ام محل عبورت کجاست پس تاریک مانده دهکده ، نورت کجاست پس جان بر کف توایم تنورت کجاست پس آنکس که میرسد به حضورت کجاست پس

یک نامه داشتم برسانم کجا به کی حداقل بگو که میایی به خواب کی

اینجا کسی برای تو شیخ مفید نیست بر چوبه ی حراج شما من یزید نیست این بنده بنده ای که خدا آفرید نیست این ماجرای بی کسی اصلا جدید نیست

سنگ محک نزن دل مجنون خویش را در خانه جا گذاشته صابون خویش را

در روزگار غیبتتان کار خوب چیست جز ذکر یا حسین شفا ءالقلوب چیست این گریه های صبحُ زمان غروب چیست اصلا بگو قضیه ی دندان وچوب چیست

قرآن که خواند ضربه برآن لب زدن با کعب نی برشانه ی زینب زدن

افتاد باز بال کبوتر به دستها در خیمه آن لشگر معجر به دستها با نیزه می روند همه سر به دستها انگشتری نمانده در آخر به دستها

این سو به چهره ها زنان مشت میزنند آن سو به قصد خاتمی انگشت میزنند