حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مدح و توسل ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها بنفسِ کربلایی حسین طاهری

مدح و توسل ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها بنفسِ کربلایی حسین طاهری

داشت آن روز زمین قصه ای از سر می خواند قصۀ دیگری از یاسِ معطر می خواند رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند که پدر زیرِ لبی سورۀ کوثر می خواند خانه غوغا شده انگار زمان برگشته نکند حضرتِ زهرا به جهان برگشته

بنگر خانۀ ارباب پر از همهمه است دلِ بابا نه فقط ، دلبرِ جانِ همه است زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است به خدا خونِ خدا در رگ این فاطمه است دختری که نفسش جلوۀ زهرا دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد

فاطمه پر زده اما برکاتش باقیست راه باز است ببینید صراطش باقیست هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقیست حال اگر نیست پیمبر ، صلواتش باقیست کار خورشید به ناخواه درخشندگی است کار هر لحظۀ این طایفه بخشندگی است

تو که بالایِ سرت نور امامت داری جزء این طایفه ای دستِ کرامت داری محشری گشته بپا ، باز قیامت داری چون که بر دوش اباالفضل اقامت داری وقت پروازِ تو افلاک بهم میریزد تا میایی به زمین خاک بهم میریزد

آمدی نازترین یاس معطر باشی در دلِ خستۀ ما عاطفه پرور باشی آمدی چند بهاری گل اکبر باشی نفسی هم شده هم بازی اصغر باشی باز لبخند بزن عشق خریدار تو هست کاشف الکربِ ابالفضل شدن کار تو هست

تو که در دلبری از ما مَثَلِ بابایی اسم بابا که میاری غزلِ بابایی چشم بد دور ، چه شیرین بغل بابایی ساده ، شیرین و صمیمی عسل بابایی دم به دم میوزد از هر نفست بوی بهشت دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت

یاد دادی به ما رنج کشیدن زیباست پس از این فاصله تا شام پریدن زیباست پا برهنه شدنُ جامه دریدن زیباست بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست عاشقم عاشقِ عشقی که تو در آن باشی عشقِ من شهرِ دمشقی که تو در آن باشی

زائری آمده در قلب تو جا میخواهد صحن زیبای تو را دیده صفا میخواهد یک نفر آمده و اذن دعا میخواهد او مسیحی ست ولی از تو شفا میخواهد باز با شوق یکی چادر کوچک آورد دختری نذر نگاهِ تو عروسک آورد

یاد آن روز می افتم که اسیرت کردن اول کودکی ات بود که پیرت کردن

__________________ بریم خرابه امشب؟ ..

خرابه چراغونه امشب ، قناری غزل خونه امشب موهام فرش مهمونه امشب ، دلم خونه امشب

هی گفتم بیا نیومد ، حالا که تو خرابه جام دادن داره میاد بابام ..

دختر اینجوریه ؛ تا میخواد باباش بیاد به خودش میرسه ..

میگه ببینید موهام درسته یا نه؟ لباسام درسته یا نه؟ ..

وقتی دید باباش اومد کلی خجالت کشید شروع کرد حرف زدن :

بابا نبودی ببینی پَرِ معجرم سوخت بابا نبودی ببینی که موی سرم سوخت نبودی ببینی ، سرم سوخت

لبام دیگه خندونه امشب ولی چشما گریونه امشب بابام گفته میمونه امشب دلم خونه امشب ..

بابا نبودی ببینی که دستامُ بستن بابا نبودی ببینی دلم رو شکستن ____________ دختر حرمله چه مغرور است از سر بام دست تکان میداد تازه فهمیده بود یتیم شدم پدرش را به من نشان میداد

یعنی میشه یه همچین شبی ما تو حرمش باشیم ...

حسین .. تا سر اومد توی خرابه (میخواست به همه نشون بده)

عمه جان .. عمه جان : این سر منور را ، کمکم میکنی که بردارم؟ شامیان ، ای حرامیان دیدید راست گفتم که من پدر دارم