نمایش جزئیات
روضه و توسل _ویژۀ شب جمعه و روزهای آخر سال _استاد حاج منصور ارضی
هفتۀ آخر است آمده ام پیش تو کسبِ اعتبار کنم بی محلی نکن که میمیرم بی محلی کنی چِکار کنم یک دل سیر گریه آوردم پُرم از دردهایِ بی درمان همه دَرها بروم بسته شده گله دارد ز دست من قرآن من همانم که در تمامیِ سال به بِطالت گذشت هر روزم آتشی نفسِ من بپا کرده که میانش هنوز میسوزم پشت مردم زیاد حَرف زدم بارِ غیبت قدِ مرا خم کرد این همه نانِ شبهه خوردن ها برکت ، سفرۀ مرا کم کرد فکرُ و ذکرم همه به دنیا رفت حالِ اشک و عبادتم گم شد چوب ها خوردم از ریاکاری در عبادات نیّتم گم شد با کمیل آمدم برایِ دعا یک نگاهم بکن بحق علی بارها رفته ام به بیراهه سربه راهم بکن بحق علی شب جمعه ست وقت گریه و عشق کربلایی شُدن صفا دارد فاطمه میدهد براتش را هر کسی میلِ کربلا دارد سر خاک پسر به چه حالی مادری دلشکسته می آید دستِ خود را گرفته بر پهلو قدکمان زار و خسته می آید یا بُنَیّ به روی لب دارد ... پسرم جوشن و عَبات چه شد؟ من نبینم که تو برهنه شدی پیرهن دوختم برات چه شد؟ *آری .... شب های جمعه مادرِ سادات میادکنارِ فرزندِ عزیزِش ... آی عزیزم .... شنیدم بین دو نهر آب بچه هاتو کُشتن ... خودتُ سر بریدن ... به چه جرمی تو رو کشتن .... مادر برات بمیره .....*