نمایش جزئیات
شب هجران
امشب زمین و آسمان را غم گرفته
مهدی برای مادرش ماتم گرفته
ای آسمان خون گریه کن در ماتم او
زیرا که امشب گریه گشته همدم او
امشب شب هجران دو دلداده باشد
شام وداع مسری آزاده باشد
گرد یتیمی بر رخ زهرا نشیند
از بعد مادر رنگ شادی را نبیند
آئینه ی عشق و وفا و مهر بشکست
امشب علی گویا که مادر داده از دست
امشب خدیجه می رود از خانه وحی
تاریک شد در ماتمش کاشانه وحی
چشم از خدیجه بر نمی دارد پیمبر
خون جگر از دیده می بارد پیمبر
یا رب خدیجه عاشق و همراز من بود
در راه قرآن چون علی جانباز من بود
ای در غریبی آشنایمای خدیجه
ای جان نثار با وفایم ای خدیجه
در موج طوفان ها فداکاری نمودی
با مال و جان خود مرا یاری نمودی
در راه من زخم زبان ها را شنیدی
هر درد و محنت را به جان و دل خریدی
ای هر نگاهت در خزان غم بهاران
در حفظ جانم پیکرم شد سنگباران
لرزانده اشک دخترت عرش خدا را
سوزانده تنهایی او دلهای مارا