حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه جانسوز _حضرت خدیجه سلام الله علیها_سید مهدی میرداماد

روضه جانسوز _حضرت خدیجه سلام الله علیها_سید مهدی میرداماد

تو کیستی که سینه ی ما بی قرار توست

چشم زمین و چشم زمان سوگوار توست

*کی هستی خانم جان؟!کی میتونه در وصف شما حرف بزنه؟فقط یک نفر میتونه اونم پیغمبره...*

کم نیست این که مادر زهرای اطهری

سوگند می خورم که همین افتخار توست

*مگه کمه؟! وقتی از همه ی فرصت ها و از همه ثروت و ازهمه جلال دنیاییش بخاطر پیغمبر گذشت یک نفرو انتخاب کرد به همه پشت کرداما با همه باور و اعتقادش این کارو کرد خدا هم برای این خانم سنگ تمام گذاشت به خاطر همه اینها خدا یه فاطمه بهش داد....وقتی فاطمش میخواست به دنیا بیاد همه ی زن های قریش ترکش کردند،بالاخره یه مادر تو اون شرایط سخت وضع حمل نیاز به همراه داره ....پیغمبر اومد تو حجره دید خدیجه تنهاست داره با خودش حرف میزنه خدیجه جان با کی داری حرف میزنی؟کسی رو نمیبینم! یا رسول الله طفلی که در رحم دارم داره منو آروم میکنه منو دلداری میده مادرغصه نخور مادر! مادر غم به دلت راه نده مادر! مادر اگر زن های قریش نیامدن لیاقت تو رو نداشتن ... من فاطمه ام من "لایمسه الا المطهرونم" این خدیجه هست باید به احترام خودش و بچش آسیه بیاد ،مریم بیاد ،باید هاجر بیادکمک ... کیه این خانم؟!*

کم نیست این که مادر زهرای اطهری

سوگند می خورم که همین افتخار توست

در هر کجا همیشه کنار پیمبر و

در هر کجا همیشه پیمبر کنار توست

مادر بزرگ محترم خانواده ای

*همه اهلبیت ما هر زیارتی رو که ورق بزنید،کربلا بری،امام رضا میری،حضرت معصومه میری،وقتی سلام میدی با احترام باید به حضرت خدیجه سلام بدی*

مادر بزرگ محترم خانواده ای

داماد خانواده علی بی قرار توست

خیر کثیر خانه ی پیغمبر از تو بود

زهرای خانه ی نبوی یادگار توست

*من همه ی این شعرو به خاطر این یک بیتش جدا کردم،خیلی قشنگه وشاه بیت این شعره*

بیخود نبی به پای کسی پا نمی شود

*هر وقت خدیجه رو میدید به احترامش بلند میشد تا زنده بود ... وقتی هم از دنیا رفت سلمان میگه هروقت اسم خدیجه می آمد پیغمبر گریه میکرد*

بیخود نبی به پای کسی پا نمی شود

هر مادری که مادر زهرا نمی شود

 دنباله دار عشق و اویس قرن شدی

در شب دلیل گریه ی چشمان من شدی

جایت اگرچه زیر کسای نبی نبود

مادر شدی خلاصه ی آن پنج تن شدی ...