نمایش جزئیات

مدح و روضه جانسوز _حضرت خدیجه سلام الله علیها_کربلایی حنیف طاهری

مدح و روضه جانسوز _حضرت خدیجه سلام الله علیها_کربلایی حنیف طاهری

ای همسر با وفای احمد

ای همنفس دعای احمد

ای جان به ره حبیب داده

ای عاشق و مبطلای احمد

ای زینت خانه ی پیمبر

ممنون زتو شد خدای احمد

از جان و مقام و مال رستی

مردانه شدی فدای احمد

اسلام ز تو گرفت رونق

از توست رسا صدای احمد

سیلی نه ولی تو سنگ خوردی

ای سینه سپر برای احمد

سرمنشأ کوثری خدیجه

 لیلای پیمبری خدیجه

ای فاطمه را تو پروریده

ای رنج و بلا به جان خریده

سادات زتو مقام دارند

صدیقه زکیه و شهیده

مکه زتو افتخار دارد

بر خویش قدوم تو بدیده

کعبه به طواف توست محتاج

با خون دلت شدی شهیده

مرغ دل شیعه پر شکسته

تا قبر غریب تو پریده

حتی کفنی دگر نداری

جانم به فدای تو حمیده

با اشک نبی رخ تو راشست

اول کف بهشتی از توست

ای بانوی ذوالکرم خدیجه

ای مادر اهل غم خدیجه ...

دلداده ی تو حبیب حق بود

صاحب نفس حرم خدیجه

بر سفره ی تو نشسته حیدر

پیش همه محترم خدیجه

 

*پنج شش سالش بی بی ما حضرت زهرا بیشتر نبوده در زمان وفات حضرت خدیجه نوشتن پیغمبر و بیچاره کرد به زبان خودمون ،بعد از شهادت این خانم هی می آمد میگفت بابا مادرم کجاست ؟!! بچه پنج شش ساله هنوز احتیاج به عاطفه مادرداره ... ولی این خانم فاطمه است با همه فرق میکنه جبرائیل برا بی تابیش نازل شد ، یا رسول الله حقت سلام میرسونه خدا میگه به فاطمه بگو آرام باش ، بی تابی نکن ، ما برای مادرت قصری از قصرها بهشت دادیم ..." بی بی همه عالم فدای فاطمه پنج ، شش سالشه اما فرق داره کوچک و بزرگ ندارن فرمود : بابا جان آرام شدم بهترین جارو خدا برای مادر من قرار داده ...*

 

زود است برای دختر ...

تو مانوس شود به غم خدیجه ...

 

*اسما میگه دیدم خیلی گریه میکنه خانم گفتم خانم الحمدالله یار پیغمبر بودی وقتی هیشکی پیغمبر و یاری نمیکرد چرا انقدر گریانی فرمود : اسما برا خودم ، برا رفتن از این دنیا نیست ، برای چیه پس چرا انقدر بی تابی خانم فرمود : اسما هر دختری شب عروسی به مادر احتیاج داره ... من دارم میرم فاطمه ام تنهاست ..." صدا زد خانم خیالت راحت اگه زنده باشم براش مادری میکنم فقط شب عروسی فقط دختر به مادر احتیاج داره یه جا بیشتر از همه جا و بیشتر از همه کس به مادر احتیاج داره اونوقت برا فاطمه این احتیاج کجا معلوم شد ...*

 

مادر نداشتم که زدم فضه را صدا

در بین آن کشاکش دیوار و در ، پدر ...

می خواستم زحق علی من کنم دفاع

دیدی چه کرد قنفذ بی دادگر ، پدر ...