حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مناجات و توسل زیبا_ ویژۀ ماه مبارک رمضان _ سید مجید بنی فاطمه

مناجات و توسل زیبا_ ویژۀ ماه مبارک رمضان  _ سید مجید بنی فاطمه

*اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ أسْتَغْفِرُ اللهَ العَظِیمَ الَّذِی لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ،الحَیُّ القَیُّومُ،الرَّحْمنُ الرَّحیمُ  ذُوالجَلالِ وَ الإِكْرامِ بَدیعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ،مِنْ جِمیعِ ظُلْمی وَ جُرْمی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ*

این شبها شبهایِ استغفارِ ... خوش بحال اونایی که دیشب بخشیده شدن ... اما من اومدم هنوز امیدوارم. حرف همیشِگیمو میزنم من بدون دعوت تو نیومدم ... اینقدِ تو زندگیمون نگاه نکنیم ببینیم کیا دارن میان شکلشون عوض میشه یه جوردیگه میان درخونه خدا ... خدا مهمونی راه انداخته برای اینکه بد و خوب و با هم بخره.

خدایا من همون بدیم که مابین این دوستان مهربون ونازنین اومدم اگه آدم هرکاره ای میخواهد باشه بامعرفت باشه ...

گفت لاتِ توبه کرده بود تو صحرای عرفات دیدم اِحرام بسته میگه همچین روی رَملایِ داغ غَلت میخورد گریه میکرد بلند میشد آسمون و نگاه میکرد می گفت خدایا ما تو تهرون مون نخود لوبیا رو با آشغالش میخریم منم یه بنده آشغالیم بین این همه خوب اومدم درِ خونت ...

*اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِیهِ الصِّیَامَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِكَ الْحَرَامِ فِی عَامِی هَذَا وَ فِی كُلِّ عَامٍ وَ اغْفِرْ لِی تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُهَا غَیْرُكَ یَا رَحْمَانُ یَاالله ....*امشب گدا اومده درخونت ... هرجا نشستی همه باهم "الهی العفو " ...

من مثل طفلی مینِشنیم گریه زاری میکنم

 تا در آغوشم نَگیری بیقراری میکنم

 با تو بعضی وقتها سازِ مخالف میزنم

با تو بعضی وقتها ناسازگاری میکنم

روزه میگیرم ولیکن چشمُ گوشم روزه نیست

روزها من هم به نوعی روزه خواری میکنم

 هرچه هم اصرار کردم حاجتِ من را نده

شاید اصلا رویِ شری پا فشاری میکنم

*تا حاجتمو دیر میدن ، دادم بلند میشه ...*

توبه با گریه ثمر دارد که من با اشک هام

بذرهایِ توبه ام را آبیاری میکنم

جای من بین گلستانِ مناجاتِ تو نیست

بین این گلها چقد احساس خواری میکنم

 *ممنونتم رام دادی بین این خوبا بیام ،باهات حرف بزنم ... خدا امشب منُ بحق همین جوونایِ پاکی که اومدن باهات حرف بزنن ببخش ...

امشب اگه باباها مادرا با بچه هاشون اومدن دستهایِ کوچولویِ بچه شون رو به آسمان بگیرن بگن خدا بحق این دستهای پاکی که درخونت دراز شدِ ....

الهی قربون اون دستهای کوچولوت برم ... چکارکنم اگه من باروضه جلو نرم دِق میکنم دیدی انگشتت رو جلو میاری بچه شیر خواره محکم میگیره این برا بچه ای که شیر بخوره آب بخوره هی رقیه دستشو می آورد جلو ... علی دیگه نا نداشت ... خدا به دستا کوچولویِ علی اصغر "الهی العفو ..."

*امشب باید داد بزنی داد چون شبِ علی اصغرِ ... آخه علی اصغر شهادتش داد اهلبیتُ درآورد ... تا به زین العابدین گفتن آقا مختار خروج کرده همۀ قتله کربلا رو به درک واصل کرده قاتلِ علی اکبر قاتلِ قاسم قاتلِ عبدالله دونه دونه رو گفت ، یه وقت دیدن حضرت فرمود از حرمله چه خبر ...؟!! گفتن آقا همه رو گرفتن شما سراغ حرمله رو میگیری ؟!! فرمود آخه حرمله جیگرِ ما رو سوزوند ...*

الهی حرمله آتش بگیری

که سوزاندی همه بال و پرم را

*اما رباب یه چی دیگه میگفت ...*

الهی حرمله دستت قلم شه

کبوتر بچه مو از من گرفتی....

*اصلا بچه کشی میدونی از کجا باب شد؟؟ از در و دیوار .....*

الهی بشکنه دست مغیره ...

*امشب چه خبره ... بحقِ علی اصغر بحقِ محسن بن علی الهی العفو .......*

*یادت باشه اباالفضل خیلی خجالت کشید نتونس آب بیاره ... آخر هم گفت آقا اگه میشه بزار من همین جا بمونم چون اباالفضلم یادت باشه تو یه گودی افتاد من تا حالا این روضه رو نگفتم بزار بهت بگم به دو دلیل حضرت اباالفضل گفت منو نبر اول دلیلش گفت از رو سکینه خجالت میکشم دوم دلیل چون تو گودی بود گفت اگه منو ببره بیرون همه می فهمن علمدارش زمین خورده میترسم به خیمه ها حمله کنند ... یا اباعبدالله ... آی ابالفضل خجالت کشیدی اما از آقا خواستی نبردت سمت خیمه چشمت به سکینه نیفته ... هان من بمیرم برا حسین ....

* لشکر میگه یه جا ما دلمون به حالِ حسین سوخت ... همچین که دیدیم حرمله تیرُ زد علی بال بال زد . دیدن حسین عبارو روسرش کشیده هی میاد جلو خیمه برمیگرده ... خدا من به مادرش قول دادم ... فقط یه نفر حِسِ حسینُ داشت .... اونم علی بود .... بعد از این که مسجد خواست بره سمت خونه هی میرفت برمیگشت .... می گفت خانمم رو جلوم کتک زدند .... دستم بسته بود.