نمایش جزئیات
مناجات و توسل زیبا ویژۀ ماه مبارک رمضان سید مجید بنی فاطمه
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ أسْتَغْفِرُ اللهَ العَظِیمَ الَّذِی لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ، الحَیُّ القَیُّومُ،الرَّحْمنُ الرَّحیمُ ذُوالجَلالِ وَ الإِكْرامِ بَدیعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ، مِنْ جِمیعِ ظُلْمی وَ جُرْمی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِكَ فِیهِ الصِّیَامَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِكَ الْحَرَامِ فِی عَامِی هَذَا وَ فِی كُلِّ عَامٍ وَ اغْفِرْ لِی تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُهَا غَیْرُكَ یَا رَحْمَانُ یَاالله ....
دستِ گداییتو بیار بالا ... هر کی اومده این شبا با خدا حرف بزنه ... بگو آخدا من تنها نیومدم ... با فرقِ شکافتۀ علی اومدم ... امشب من با حسین اومدم درِ خونت ... دستمو وقتی درِ خونت دراز می کنم زود خسته میشم ، امشب اومدم دستمو ادب کنم ، فقط درِ خونۀ تو دراز باشه .... من میخوام بگم دستی که درِ خانۀ خدا دراز باشه اگر بریده هم بشه فاطمه محشر میاره ... اون دستِ بریدۀ عباسِ ... هرجا هستی همه با هم ، ملائکه ببینن ....الهی العفو .....امشب خدا همه رو می بخشه ... اگه نمی خواست ببخشه دعوت نمی کرد ... الهی العفو .... الهی العفو ....*
گرچه پرم وا میشود با ذکرِ استغفارها
پرواز دشوار است با سنگینیِ این بارها
من هرکجا که رو زدم اصلاً ، خریداری نداشت
پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها
دل مرده گشتم در گناه دل خسته ام از اشتباه
دیگر نمی لرزد دلم از دوریِ دلدارها
*انقد قلبم سیاه شده ، انقد بی تفاوت شدم که برام فرقی نمی کنه ماهِ رمضانِت اومده ... اسمِت میومد یادم میاد قلبم میلرزید ، الان دیگه حیا ندارم ... تواضع ، ادب ، منش ، معرفت مرام داره یادم میره "
روایت داره خدا میگه موسی ، میخوای بدونی تو این کرۀ زمین چرا انقدر با تو حرف می زنم ؟؟_چرا خدا ؟فرمود چون از تو سر به زیرتَرُ متواضع تر ندیدم ...*
دل مرده گشتم در گناه دل خسته ام از اشتباه
دیگر نمی لرزد دلم از دوریِ دلدارها
وقتم کَمُ راهم دراز ، با این گدا قدری بساز
هر جا رَوم سد میکند راه مرا دیوارها
صد بار گفتم عاقبت یک بار تویه میکنم
آخر نمی آید چرا یک بار، این یک بارها
گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا
جانِ خودم خسته شدم از دستِ این تکرارها
*چقدِ بهت قول دادم پاش وانستادم .... چقدِ بد عهدی کردم ... توبه شکستم .... امشب اومد بینِ مردم داد بزنم من همون گنه کارِ همیشگی ام ... اما تو هم همون خدایی هستی که همیشه منو بخشیدی ... تو همون خدایی هستی که داری الان ما رو به ملائِکِت نشون میدی ... ببین عاقبت برگشت پیشِ خودم ...*
گیرم سودی نمی بخشد مرا شب زنده داری ها اگر
پس خوش به حالِ لذت خوابیدن هشیارها
گیرم مددکاری نبود ، گیرم مرا یاری نبود
نامِ علی وا میکند آخر گره از کارها ...
ذکرُ دعایِ بی علی مثلِ غذایِ بی نمک
از برکتِ نام علی شیرین شود گفتارها
من سال ها دیوانۀ ایوان طلایِ حیدرم
زُلفِ علی آخر کِشد ما را به سویِ دارها ...
جانَم به لب آمدم چه شد این روزیِ کربُبلا
خسته شدم کم ناز کن در پایِ این اسرارها
بالحسینِ الهی العفو ...