نمایش جزئیات
مناجات و توسل جانسوز _ گریز دعای کمیل _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
من گدای یه هفته و دو هفته ت نیستم ... به جرات می تونم بگم ، گدای 40 ساله تم ... گدا 40 ساله رو دیگه نمی رونن ...
قدیما تو روستاها یه سگ نگهبان که پیر می شد ، صاحب خونه هایی که اهل معرفت بودن ، دیگه این سگ رو گله نمی بردن ... می گفتن خسته میشه .... ازش کار نمی کشیدن ، می گفتن تو فقط بالای بام خونه ی من باش ، زینت خونه ی من ......
منم از بچگی گفتم ، وقتی پیر شدم زینت خونه ی تو میشم ... اما بر عکس شد .... ببخش منو ... من زینت شیطون شدم ... عوض این که تو به من افتخار کنی ، اون داره به من مباهات می کنه .....
ظَلَمْتُ نَفْسی ، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلی وَسَكَنْتُ اِلى قَدیمِ ذِكْرِكَ لِی وَ مَنِّكَ عَلَیَ ... چه قدر خوبه که منت تو بالا سرمه ....