حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه ی جانسوز _ شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام _حجت الاسلام میرزامحمدی

روضه ی جانسوز _ شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام _حجت الاسلام میرزامحمدی

شکر خدا که نام علی در اذان ماست

ما شیعه ایم و عشق علی هم از آن ماست

ذکر علی عبادت مختص شیعه است

این اسم اعظم است که ورد زبان ماست

با هر نفس علی شده ذکر لبم مدام

این  یاعلی همیشه رفیق لبان ماست

از یا علی زبان و دهان خسته کی شود؟

اصلا زبان برای همین در دهان ماست

شکسته باد دهانی که بی علی باز است

بریده باد زبانی که بی علی گویاست ...

***

*شب آخر عمر مولا علی ... دیگه همین ساعتا بود همه دور بسترشو گرفتن ... شب یتیمی من و تو هم هست ... چه جوری باهاش حرف زدند برات میگم ... هم دخترا آمدن ... هم حسنین اومدن ... قمربنی هاشم اینجاست همه دور بسترش حلقه زدند ...*

پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر

* ها!! کیه گل پرپر ؟! *

پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر

حرف سفر و داغ مکرر گل پرپر

*چقدر برای بچه ها تداعی شده خاطره ی شب آخر مادرشون ...*

پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر

حرف سفر و داغ مکرر شب آخر

اشکی شده نذر غم فاطمه سی سال

انگار شده چند برابر شب آخر

***

*اومد خدمت امام صادق علیه السلام گفت : آقاجان خضاب کردن مگر سنت پیغمبر نبوده ؟ فرمود: بله ... آقا پیغمبر خودش خضاب کرده امام مجتبی،ابی عبدالله ... اما هر چی نگاه کردم دیدم امیرالمومنین خضاب نمی کرد علتش چیه آقا؟! فرمود:از اون روزی که پیغمبر بهش فرمود : علی جان به زودی محاسنت به فرق سرت خضاب میشه حضرت دیگه با چیزی غیر از خون خضاب نکرد ... همه ی محاسنش سفید شده برخلاف پیغمبر ، که وقتی از امام صادق پرسیدند آقاجان هم پیغمبر ۶۳سالگی از دنیا رفت هم جدتون علی ؛ اما نوشتند پیغمبر فقط 17 تار موی سپید در محاسنش بود اما جدت علی همه ی محاسنش سپید شده بود ... ان شاالله هیچ وقت چه در جوانی چه در پیری خجالت ناموس نکشی ....*

***

حالا شب وصل است ولی با سر خونی

شرمنده نمانده ست ز همسر، شب آخر ...

با اشک غریبانه ی خود گفت سخن ها

از بی کسی آل پیمبر ، شب آخر ...

از کرب و بلا گفت و حکایات غریبش

از داغ برادر به برادر شب آخر ...

آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت

گویی سخن از بوسه ی زیر گلو داشت ...

*شب زیارتی ابی عبدالله هستا ...*

آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت

گویی سخن از بوسه ی زیر گلو داشت ...

آن شب حکایت از یزید و ملک ری بود

صحبت ز قرآن خواندن بالای نی بود ...

*حسین ...*