حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

بخش دوم روضه ویژۀ شهادت امیرالمومنین و 19 ماه مبارک رمضان با نوایِ سید رضا نریمانی

بخش دوم روضه ویژۀ شهادت امیرالمومنین و 19 ماه مبارک رمضان با نوایِ سید رضا نریمانی

    بيا نگار آشنا ، شب غمم سحر نما مرا به نوكریِ خود شها تو مفتخر نما ای گل وفا حسين معدن سخا حسين میكشی مرا حسين .. شاعری از شیعیان برا امیرالمومنین شعری گفت این نکته رو اشاره کرد که خود امیرالمومنین (ع) فرمودند: یه وقتی که زمام امور در دست ما بود کار ما عفو و بخشش بود ، وقتی کار دست ما بود همه رو می‌بخشیدیم. اما وقتی کار دست کس دیگه افتاد بچه‌هایِ مارو کشتن .. خونشون رو زمین ریختن .. اون شاعر برای همین مضمون شعر گفت؛ که وقتی زمام امور دستتون بود کار شما بخشش بود ... بعد از فتح مکه ، پیغمبر زمام امور رو به دست گرفت. همچین که شهر رو در دست گرفت مشرکین پناه آوردن به مسجدالحرام . میترسیدن ، وحشت داشتن ، گفتن پیغمبر دستش به ما برسه همه‌مون رو میکشه. خونمون رو میریزه ، حقم داره خیلی ما اذیتش کردیم. فلذا همچین که پیغمبر اومد تو مسجد، دید اینا همشون جمع شدن، میترسن، وحشت دارن. یکیشون پا شد، گفت: آقا تو خیلی کریمی، اگه مارو ببخشی و عفو کنی در اختیارتیم ، اگر هم مارو بکشی حق داری، حرفی نمیتونیم بزنیم. تو الان همه چی در اختیارته. روایت میگه پیغمبر در اون لحظه اشک ریختن، گریه کردن، فرمودن: "اِذْهَبُوا فَأَنْتُمْ الطُّلَقَاء" برید، همتون آزادید ... یکی از شیعیان خواب امیرالمومنین رو دید؛ عرضه داشت: آقا! چرا شما انقدر کریم بودید که وقتی زمام امور دستتون بود همه رو می بخشیدید، عفو می‌کردید. ولی برام سوال شده چرا با شمایی که اینجوری بودین این کار رو کردن؟ آقا تو ‌خواب به اون مرد فرمودن: برو این سوال رو از اون شاعر بپرس. اومد درِ خونه اون شاعرُ زد که شعر عربی رو گفته بود ، همچین که بهش گفت امیرالمومنین رو خواب دیدم، چون کسی اطلاع نداشت که این شعر رو گفته. نوشتن تا شنید غش کرد اون شاعر از هوش رفت.... (حالا چی میخوای بگی این همه داری مقدمه می چینی؟!) امام زمان من رو ببخش .. آخه بی‌بی انقدر دلش سوخت ، انقدر از کربلا به کوفه ، از کوفه به شام تو این منزل‌هایِ مختلف ، تو کوچه‌ها، خیابون‌ها، بازارها. همچین که رسید تو مجلس اون نامرد، پاشد صدا زد: "اَمِن العدلِ يا ابنَ الطُّلَقاء" آیا این از عدله، ای پسر کسی که آزاد شدی، بخشیدنتون. اینکه زنها و کنیزهای خودت تو پرده باشن، نیاریشون در انظار. اما ما که بچه‌های پیغمبریم رو از این کوچه به اون کوچه، از این شهر به اون شهر دارید می برید و گذر میدید ...