نمایش جزئیات
خوشی دادم شرر در کام دادم
خوشی دادم شرر در کام دادم
سلامت برده و اسلام دادم
غذا می دادم و بر جان آن ها
دعا کردن به من دشنام دادند
اگر که زخم هایم را ببندند
دلم را دست و پایم را ببندند
سرم با چادر زهرا ببندید
که راحت چشم هایم را ببندم
دمی که رو به اتمام است کارم
کمی دیر است قدری حرف دارم
به همراه گلان باغ زهرا
فقط عباس باشد در کنارم
عزیزم نو گلم نور دو عینم
علمدار سپاه عالمینم
برایم آبرو داری کن عباس
فقط جان تو جان حسینم
تشنه لب در آب رفتم
این سخن خویش گفتم
من چگونه آب نوشم
شاه را عطشان ببینم
مشک را پر کردم از آب و به خود گفتم
که باید راه نزدیکی برای خیمه رفتن بر گزینم
راه نخلستان گرفتم
لیک از شمشیر دشمن
قطع شد دست علمگیر از یسار و از یمینم
فکر کردم دست دادم آب دارم
غم ندارم سر فرازم ساقی اطفال شاهنشاه دینم
از می عشقی که کس آن را ندید
بر مشام انبیاء بویی رسید
نشئه ی آن بوی تا دل را ربود
انبیا با جبرئیل آمد فرود
عاشقی دیدم سراپا نور بود
شور بود شور بود و شور بود
تا شراب عشق با خود سر کشید
گفت آن شیر خدا هل من مزید
عشق پیش پای او زانو زده
دست بر دامان آن بانو زده
در حریم قدس محرم زینب است
ناخدای کشتی غم زینب است
آن که بر غم است خاتم زینب است
معنی عشق مجسم زینب است
ای علی مبهوت تفسیرت شده
ای علی اکبر عنان گیرت شده
ای به باغ فاطمه یاس علی