حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مراسم قرآن بر سر گذاشتن _ شبهایِ احیا (شب بیست و یکم) _ سید مهدی میرداماد

مراسم قرآن بر سر گذاشتن _ شبهایِ احیا (شب بیست و یکم) _ سید مهدی میرداماد

بسم الله الرحمن الرحیم *قرآن ها رو مقابل صورت بگیر،قرآن ان شاءالله قیامت شهادت بده،از خدا بخواه،اخلاص،معرفتِ خوندن قرآن رو بهمون بده،از خدا بخواه قرآن تو همه ی سالِ ما جریان داشته باشه،فقط ماه رمضون قرآن تو دستمون نگیریم،همه ی سال با قرآن مأنوس باشیم...*   "اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاَکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ"*   *قرآن ها رو به سر بذارید،آی قربون سرِ شکسته ات اباالفضل،کی دلش اومد عمود آهن بزنه،حیفِ اون پیشونی نبود...*   "اللَّهُمَّ به حق هَذَا الْقُرْآنِ وَ به حق مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ به حق کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ"   *امشب رو قدر ندونی از دست میدی،پارسال تا حالا کیا بودن،الا زیرِ خاکن،تا نفس داری،تا صدات رو میتونی خرج کنی،گوشه ی بیمارستانا غوغاست...   هر چقدر ناله داری ده مرتبه: " بِکَ یَا اللّهُ ..." *اسم کسی رو ببریم که امیرالمؤمنین گفت: افتخار میکنم که بنده ی پیغمبرم... " "الهی بِمُحَمَّد..." خدایا نورِ اسم علی رو در دلِ ما مستدام بفرما،خدا نسل ما و دودمان ما مُحِبِّ علی و آل علی قرار بده....* "الهی بِعَلِیٍّ ..." مگه میشه از اسم مادر گذشت، این دو بیت از زبان علی بسه:*   ای تیغ! نهان كردی افسوسم را زخم تو تمام كرده كابوسم را یك عمر ندیدی به علی میخندید آن كس كه شكست دستِ ناموسم را   *حالا ناله بزن: "الهی بفاطِمَةَ ..."*  " الهی بالْحَسَنِ ..." * توی یه خونه دوتا برادر مثل هم نیستن،حالات درونی  فرق میکنه،بعضی به غصه و مصیبت تو خودشون می ریزن،امام حسن همینه هی تو خودش ریخت،یه روز نگاش کرد،گفت: آقا چهل و چهار سال دارید،ولی همه موهات سفیده،حضرت فرمود: ما بنی هاشم زود پیر میشیم،دیگه نگفت چی دیدم،دیگه نگفت کجا پیر شدم،اما برعکسش ابی عبدالله اینجوری نیست،تودار نبود،اینقدر رو سینه ی مادرش گریه کرد،گفت: مادر! الان قلب حسینت می ایسته، کاری کرد مادر دستاش رو از کفن درآورد،آخ،امشب هم امام حسن یه گوشه ای آرام بود،هی تو خودش بود،اما ابی عبدالله زار زار گریه می کرد،حالا ناله بزن:..*   *"الهی بالْحُسَیْنِ..." الهی بعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ... "الهی بمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ..." "الهی بجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد ..."   *قربون حرمش برم،اگه نرفتی امشب نیت کن،حرمی که آدم احساس غربت نمیکنه،یا باب الحوائج!* "الهی بمُوسَى بْنِ جَعْفَر ..."   خادما گریه کنون صحنتو جارو میزنن همه نقاره ی یا ضامن آهو میزنن یکی بین ازدحام ها میگه کربلا میخوام یکی میبنده دخیل بچه ام مریضه به خدا برام عزیزه به خدا بچه ام مریضه بخدا   *الان مشهد چه خبره؟ از ازدحام،جمعیت میلیونی، از همون ابتدای شب درهای حرم رو می بندن، بی خودِ نبود اون عربِ تو مشهد گفت:یا امام رضا! غریب میخوای بیا مدینه...به امام رضا میخوای خدا رو قسم بدی،هر کی عاشقِ امام رضاست،امام رضایی ناله بزنه:   "الهی بعَلِیِّ بْنِ مُوسى"   *خدا هر کی گرفتاریِ دنیایی داره،نمیدونم مشکل مالی داره،مشکل خانوادگی داره،اونایی هنوز صاحب اولاد نشدن،اونایی که بارشون افتاده زمین،آبروشون در خطرِ،دست به دامن میوه ی دلِ امام رضا بزنن...ناله بزن:   "الهی بمحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ..." "الهی بعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد ..." "الهی بالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ...."   *فقط من و تو به امام زمان التماس دعا نمیگیم،این اتفاق دو طرفه است،امام زمانم امشب به ما التماس دعا داره،میدونی چرا؟ گفت: وقتی خیلی گریه کردی،حالی داشتی،برای فرجم دعا کنید... امشب چقدر به فکر آقا هستی؟دردات،مشکلاتت،مریضی هات،اجازه میدن به یادِ آقا باشی؟ همه رو الان بذار کنار،میخوام  درِ خونه ی امام زمان همه دست پر بریم،حیفم میاد دو خط روضه واسش نخونم،یه اسمی رو بگم ناله بزنی... امشب همه مواظب زینبن،آخه این زینب قرارِ یه روز دیگه به کوفه برگرده،کاشکی علی از کوفیا قول می گرفت،زینبم اومد مراقبش باشید... منی که در خونه هاتون نان و خرما دادم،حق به گردنتون دارم...شاید میخواستن جبران کنن، زینب دید یه زنی نان و خرما بین بچه ها تقسیم میکنه،چیکار داری میکنی؟ " اِنَّ صَدَقَةٌ عَلَیْنَا مُحَرَّمَ " گفت: خانوم جان صدقه نمیدم، نذرم رو به جا میارم، نذرت چیه؟ صدا زد بی بی جان! یه گمشده دارم،نذر کردم تا گمشده ام رو پیدا کنم،هر کاروانی وارد شهر بشه نون و خرما بدم، گمشده ات کیه؟ گفت: من دنبال خانومم زینب می گردم...عنوان کرد،آدرس داد،من مال کوچه ی بنی هاشمم،صدا زد :اُم حبیبه من زینبم... دنبال کی داری می گردی؟ باور نکرد، گفت: شما زینبِ منی؟نه، زینبِ من یه نشونی داشت، هر جا می رفت با حسین می رفت، حسینت کجاست؟ بگم:سری به نیزه بلند است....حسین*   حالا همه زن و مرد: الهی بالْحُجَّةِ......"