نمایش جزئیات

مناجات و ذکر توسل به نفسِ حاج محمدرضا غلامرضازاده و امیر عباسی

مناجات و ذکر توسل  به نفسِ حاج محمدرضا غلامرضازاده و امیر عباسی

بالا نرفت سوزِ صدایی که داشتم

کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم

حال و هوایِ پاکیم از دست رفته است

یادش بخیر حال و هوایی که داشتم

دیروز اشک چشم من هر لحظه می چکید

امروز نیست اشک و بکایی که داشتم

یادش بخیر زمزمه های خدایی ام

حالا کجاست سوز و نوایی که داشتم

دیگر جسور و رو سیه و خیره سر شدم

بر لب نمانده ذکر خدایی که داشتم

شرمنده ام که با شهدا قهر کرده ام

با یادشان چه شور و صفایی که داشتم

یادش بخیر جمعه که می شد غروب ها

همراهِ گریه زمزمه‌ هایی که داشتم

با معصیت ز سینۀ من پر کشیده است

حال و هوایِ کرببلایی که داشتم

الهی بالحسین العفو ....

 

یه جمله روضۀ منو التماس دعا .. خدا نکنه دخترت دامنش آتیش بگیره.. خدا نکنه موهای دخترت آتش بگیره .. آتش گرفتن سرجاش، باباهم نداشته باشه .. عمه شم با دستانِ بسته بخوان ببرن ... میگه دنبالش کردم، گفت نزن آخه هرکسی رسید منو زده .. میترسم تو هم میخوای منو بزنی.. گفت من میخوام آتش دامنتُ خاموش کنم .. آتشُ خاموش کردم .. میگن تا آتش دامنشو خاموش کرد گفت بگو ببینم مرد آب داری یا نه؟!  گفتم میخوای چه کار؟ گفت میخوام ببرم به بابای عطشانم آب بدم ...حسین...

 

امشب به دامن من خورشید آرمیده

یا ماه آسمان ها در کلبه ام دمیده

 

زبان حال بگم .. خوش اومدی بابا .. سرت سلامت .. آخه چرا نیمه شب اومدی بابا .. صدا زد باباجان شنیدم مادرتُ بین در و دیوار زدن .. شنیدم یه بارم تو کوچه ها زدنش .. (چی میخوای بگی؟!) بابا ولی خدا رو شکر از مادرت لااقل سنی گذشته بود .. ولی من فقط سه سالمه بابا ... بابا جات خالی بود از کربلا تا شام ..

 

دست عدو بزرگتر از صورت من است

یک ضربه زد، دو گونه سرخم سیاه شد

گمانم جرم باشد هر که نامش فاطمه باشد

ببین با تازیانه بازویِ من مثلِ مادر شد

حسین...

. .