حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام _حاج حنیف طاهری

روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام  _حاج حنیف طاهری

موسای قصه های من آقای طورها ای برق چشم های تو خورشید نورها نور تو در نگاه خلایق نشسته است تنها ندیده اند تورا دیده کورها تنهاامید روضه مادربزرگها تنها صدای ناله و اوای گورها ما با وجود نام شما قد کشیده ایم باب الحوائج از ازل و تا به دورها اقا اصالتا" که سلیمان ما تویی حالا شدی اسیر خیالات مورها *بمیرم برات .. چهارده سال از این زندان به اون زندان .. از این حبس خانگی به اون حبس خانگی ‌‌ آخرالامر هم تو سیاه چال نمور و تاریک .. روز و شب از هم تشخیص داده نمیشد .. شب ها دائم الصلاه بودی و روزها روزه‌دار .. صدا میزد خدا من از تو جای خلوتی میخواستم با تو مناجات کنم و حرف بزنم .. ولی این زندان آخر و زندان‌بانِ آخر نمیدونم چی بود! اون آقایی که هی میگفت خدا یه جای خلوت به من بده باهات حرف یزنم تو این زندان آخر هی میگفت کی منو راحت میکنی، خدا دیگه مرگِ منو برسان .. مثل مادرش که هی صدا میزد خدا کی مرگِ فاطمه رو میرسانی .. تو سجده ناله میزد خدا مرگِ موسی بن جعفر رو برسان ..* خورشید هم اجازه داخل شدن نداشت در محبس تو محبس مهتاب و هورها داوودها به صوت شما گریه میکنند خیس است ایه‌های خدا در زبورها هارون زندگی تو قارون قصه هاست موسی اسیر مانده میان شرورها با تازیانه بر تن تو خط نوشته اند قربانی وقاحت جمع جسورها این روزها به مادر خود گریه میکنی اشکی عجیب گریه چشم غیورها *دیگه بریم کربلا با موسی ابن جعفر .. روزهای پایانی ماهِ رجب و آخرِ سال ..* سرد است قتلگاه تو برعکس کربلا پس گریه میکنی تو به یاد تنورها با موسی ابن جعفر برا جدش ابی عبدالله گریه کنیم .. هرجا که سر گذاشت برآن ریگ‌های داغ از تاب رفت و باز به جای دگر گذاشت شب جمعه‌ست .. امشب اگر کسی هم نباشه کربلا! مادرش زائرِ حرمِ .. انبیاء و اولیاء میان کربلا .. فاطمه جان، مادر جان روزهای آخرِ ساله .. دست ما رو پر کن .. ما کلی به روضه‌های حسینت اشک بدهکاریم .. اگه امسال کم گذاشتیم ما رو حلال کن .. خاک های گرم گودال رو زیرِ صورتش جمع کرد .. هی صدا میزنه یا غیاث المستغیثین .. (کی صدا زد خدا به فریادم برس؟!) دید نانجیبا صدا میزنه سمتِ خیمه‌ها حمله کنید .. دیگه طاقت نیاورد هی میگه یا غیاث المستغیثین .. اما خواهر مگه طاقت میاره برادر رو تو این حال ببینه، صدا زد: اما فیکم مسلم ؟! یه نفر مسلمان بین شما نیست .. دستِ آخر رو کرد : يَا عُمَرَ بْنَ‌ سَعْدٍ أَ يُقْتَلُ‌ أَبُو عَبْدِ اللهِ‌، وَأَنْتَ‌ تَنْظُرُ إِلَيْه (1) حسین ... منبع: 1) طبرى، تاريخ، ج 4، ص 345 ابن‌اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 77-78 .