نمایش جزئیات
روضه شهادت امام کاظم علیه السلام به نفس سیدرضا نریمانی
قلم سرمست کرد از نام تو اوراق دفتر را
گرفته عِطر روح افزا تنی از عود و عنبر را
بدون شک گرفته حاجت خود را هر آنکس که
به خانه پهن کرده سفره ی موسی بن جعفر را
خدا در طورِ سینا با کلیمُ الله صحبت کرد
تو در قنداقه می گفتی همه اسرار داور را
اگر موسی عصایی داشت و بعد اژدهایش کرد
تو جان بخشیده ای بر پرده یک نقشِ مصوَّر را
تو را در بدترین زندان دنیا هم نگه دارند
مگر شب می تواند کور سازد نور اختر را
*فکر کردند آقا رو تو سیاه چال انداختند، این نور خاموش میشه... زن رقاصه ای رو آوردند، آقا رو اذیت کنه آزار بده به گمان خودشون، اینا هم بایستن عقب بخندن به آقا، مسخره کنند.
اصلاً کار اینا اینجوریه ایناهمه شون می خندیدند به اهلبیت، کربلا هم خندیدند، تو کوچه های کوفه و شام هم خندیدند...
اینجا هم میخواستند یه کار بکنند بخندند... این زن تا وارد زندان شد، دید موسی بن جعفر به حالت سجده، داره میگه: الهی..الهی...این زن به سجده افتاد.گفت آقاجون غلط کردم، اشتباه کردم، عوض شد...*
تو را در بدترین زندان دنیا هم نگه دارند
مگر شب می تواند کور سازد نور اختر را
تو با تیغ تَقیه در دل زندان چنان کردی
علی با ذوالفقارش کرده گویا فتح، خیبر را
خریدی درد زندان را به جان تا دور گرداند
خدا از شیعیانِ تو عذابِ روز محشر را
نه فقط این آقا، هر نیزه ای هم که به جدش حسین می خورد، فقط می گفت: خدایا! شیعیانم... تو کوچه ها هم وقتی به مادر ما سیلی زدند...وقتی مادر ما رو پشت در سوزوندند... گفته باشه: به جای همه گریه کنای حسینم می سوزم...
.