نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج احمد حسینخانی

روضه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام  اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج احمد حسینخانی

آقا بيا که روضه ی موسي بن جعفر است
چشمانمان ز داغ مصيباتشان تر است

جامه سياه بر تن و بر جان شرار آه
دلها به يادِ غصه او پُر ز آذر است

افتاده است بي کس و تنها ، غريب وار
مردي که با تمامي خلقت برابر است

مرثيه خوان حضرت کاظم، خود خداست
بانيِ روضه، حضرت زهراي اطهر است

زندان نگو، که گرم مناجات با خداست
غار حراي حضرت موسي بن جعفر است

مرغي که در قفس، نفسش تنگ آمده
از وي به جاي مانده فقط يک بغل پَر است

*یعنی اینقدر به امام کاظم سخت میگرفتن، آقامون خیلی لاغر شده بود، فقط پوست و استخوان مانده بود، گوشتای بدن آقا آب شده بود...*

از تازيانه خوردن حضرت نگو دگر
ارثيه اي رسيده به ايشان ز مادر است

*بچه های فاطمه مثل مادرشون فاطمه بهشون جسارت شد، مثل مادرشون کتک خوردن...
امام رضا علیه السلام می فرمایند: بابام موسی بن جعفر هر روز صد ضربه شلاق کتک میخورد...*

باشد هميشه ورد زبانم به هر نفس
لعنت به آن يهوديِ بي دين که کافر است

*روزا  رو آقا روزه می گرفت اما اون زندان بان نانجیب می اومد، با تازیانه به سینه، به پهلوی آقا می‌زد، ناسزا می گفت... ان شالله مزد گریه های شما کاظمین باشه... هرکی هر حاجتی داره، مریضا، گرفتارا زندانی دارا،  اوني كه بچه نداره.... اين خانواده خانواده ي كَرَمند، محاله كسي از در خونشون دست خالي برگرده... 
تو زندان آخری خیلی به آقامون سخت گذشت، هی طلب مرگ می کرد، هی میفرمود: خدا مرگ منو برسون....*

شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند

*مگه سنان چیکار کرد؟ راوی میگه: وارد گودال قتلگاه شد، نیزه ای رو برداشت، چنان به دهان ابی عبدالله زد...*

شکر خدا که شیعیان بودند آن روز
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند

*مثل فردا همه ی مردم شیعیان اومدن جلوی در زندان، همه منتظر آقا هستند، یکی میگه الان آقام میاد من بغلش میکنم، یکی میگه آقام میاد درد دل باهاش میکنم...*

شکر خدا آن روز دخترها نبودند
پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند

* تمام عشق دختر باباشه، خدا نكنه جلو چشم دختری باباش رو بزنن، خدا نکنه بابایی جلو دخترش زمین بخوره...*

دوری تو از خانواده بد نبوده
وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند

*وقتی خبر دادن: یا حضرت معصومه!  باباتون رو کشتن، دیدن بی بی افتاد رو زمین،رمق از زانوهاش رفت، زیر بغلای دختر موسی بن جعفر رو گرفتن، اما "لا یوم کیومک یا اباعبدالله" دلا بسوزه به حال اون دختر نازدانه ای که توی خرابه سر باباش رو براش آوُردن، شروع کرد به گریه کردن،  بابا! حالا فهمیدم اون موقع  چوب خیزاران اون نانجیب به کجا میخورد، به لب و دندان تو می‌زد... دخترت برات بمیره بابا...*
 
ساقت شکسته بود اما سینه ات را
در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند

خدا را شکر مردم حنجرت را 
درگیر با کُندی باخنجر ندیدند

*دم در زندان عده ی زیادی اومدن، یکی میگفت من برا آقام کفن آوردم، یکی تاج گل آورده بود، یکی قربانی آوُرده، اما یه مرتبه دیدن در زندان باز شد، چهارتا حمال بدن امام کاظم رو غریبانه بیرون آوُردن، اما به هر حال بدن آقای ما رو با احترام به خاک سپردن، کفن کردن، نماز خوندن، اما کربلا..." أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان" سلام بدن هایی که بدون کفن به خاک سپرده شدن... ای حسین!...*

به صحرا، سپردم که با خاک بپوشونه داداش تنت رو
بمیرم که بردن جلو چشم من پیرهنت رو واویلا

تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت
الهی می مُردم نمیدیدم اینقدر جسارت

به آتیش کشیدن حرم رو یا مظلوم
نبودی شکستن سرم رو یا مظلوم

ندیدی چشای ترم رو با غیرت!
شلوغی دور و برم رو یا مظلوم!

حسین جان! حسین جان!...

به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم
شبی که می رفتم برات کاسه ی آب گذاشتم، واویلا

حسین جان!
تو بودی و گودال و ریگ  و تنت زیر نیزه
خدا حافظی کردی با زینبت زیر نیزه
یا مظلوم

*خدايا! به سوز دل امام رضا و حضرت معصومه، ظهور امام زمان ما برسان، کربلای این جمع امضا بفرما، این جمع رو به کربلا برسان،به موسی بن جعفر مریض هامون رو شفا بده، به موسی بن جعفر باران رحمتت رو بر سر ما نازل بفرما...*