نمایش جزئیات
شام ظلمانی
ای خدا بنمای بر موسی بن جعفر فتح باب راحتم کن دیگر از این خانه رنج و عذاب
طاقتم شد طاق زیر این غل و زنجیر ها بحرآزادی زجسم ، ای خدا بنما شتاب
کی شود آخز سحر این شام ظلمانی مرا کی دمد آن صبح صادق کی برآید آفتاب
تا به کی سوزم زهجر روی چون ماه رضا چند گردد از غم معصومه چشمانم پرآب
چند بینم گوشه زندان هارون ای خدا جام من لبریز خون و جام دشمن پر شراب
سالها درکنج زندان ساختم با اشک وآه روزوشب هاهمچوشمعی سوختم درالتهاب
می رود خونابه از زیر غل وزنجیر ها پیکر افسرده ام گردیده زین خونها خضاب
با امید دیدن روی عزیزان می رود این دوچشم خون فشان وخسته ام هرشب بخواب
عمر پر بارم هدر شد کنج زندان ای خدا رحمتی کن برمن غمگین واین حال خراب
ای خدا ای یاور درماندگان بی پناه دردمندم بی پناهم کن دعایم مستجاب
ای خدا ای ناجی طفلان معصوم از رحم یاریم کن سوختم در التهاب و اضطراب
در راه او (فراز) از سوز این اشعار گفت
بار الها از جنان بنمای بر او فتح باب
(فراز)