نمایش جزئیات
کلبه احزان
بارالها سیدی سلطان من گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
بودکی زندان یوسف تیره چون زندان من روز من شب شد ازین بی رحمی زندانبان من
بارالها سیدی سلطان من گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
چون درین ظلمت سرا بر خان غم مهمان شدم غم خجل شد زین محقر کلبه احزان من
بارالها سیدی سلطان من گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
گر چه مهمانم ولی خود میزبان دشمنم عالمی بنشسته چون بر سفره ی احسان من
بارالها سیدی سلطان من گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
گر کشد بار غمم یعقوب گردد نا صبور یوسفش هرگز ندارد طاقت زندان من
بارالها سیدی سلطان من گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
بی کس و دور از وطن در حسرت فرزند خویش بر لب آمد عاقبت در کنج زندان جان من
بارالها سیدی سلطان من گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
کی به راه عشق مانع باشد این زنجیرها می کشد هر جا که خواهد جزبه ی جانان من
بارالها سیدی سلطان من گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
سوزد این دفتر (حسان) از آتشین گفتار تو گر نباشد سیل اشک دیده ی گریان من
بار الها سیدی سلطان من
گوشه ی چشمی نما بر ناله و افغان من
حبیبالله چایچیان (حسان)