نمایش جزئیات
متن روضه موسی بن جعفر علیه السلام-حدادیان
مثل علی عروج نمازت امان نداد
فكری برای فاصله ی ساق پا كنی
*همه استخونها شكسته،خُرد شده،معروفه،كسی رو می خوان نره بیرون از خونه،گاهی مادرا نفرین می كنن،كار بدیه با تهدید،می گه قلم پاتو خرد می كنم پاتو ازخونه بیرون بذاری،یعنی می شكنم كه بیرون نری،این مبالغه است ضرب المثله،اما سندی شاهك ملعون،با اینكه حضرت ته سیاه چاله هاست،هفت در می خوره تا می رن زندان،كه بعضی از اساتید می گفتند،بخشی از بدن رو تو خاك كرده بودند،كأنَّ زنده به گوره،بماند این حرفا،اما این ملعون گفت یه كاری می كنم، همه درها باز باشه نتونی بری،استخون پا رو خرد كرد،و الا زنجیر به استخون كار نداره،گوشتُ اذیت می كنه،پوست و اذیت می كنه،لذا جنازه رو امروز وقتی آوردند،من با چه زبونی بگم ،خدایا من و ببخش تو هیئت دارم میگم،تو حرم نمی شه از این حرفا زد،هر پایی دوتا زانو داشت،می فهمی چی می گم یا نه،*
حالا میان قحطی تابوت های شهر
باید به تخته های دری اكتفا كند
*همه از موسی بن جعفر گریز به كربلا می زنن،چهار نفر زیر تخته چوب و گرفتند،تشییع كردند،من دیگه بیشتر از این روضه نخونم،از همین جا دلم رفت یه جا،...*
خدا مادرم را كجا می برند
*آخه فاطمه تو شهر خودش بود،اونم شهری كه به نام باباشه،مدینة النبی*
خدا مادرم را كجا می برند
گمانم برای شفا می برند
من و سوگواری
من و خانه داری
خدا مادرم
*زدی تو صورتت منو داغون كردی،بدن و گذاشت تو قبر امیرالمؤمنین علیه السلام*
خدایا گل من كه نیلی نبود
جواب پیمبر كه سیلی نبود
*اما حسن و امام حسین علیهم السلام با هم حرف می زنن*
یادم می آد تو این كوچه به زخم دل نمك زدن
به پیش چشم خواهرم مادرم و كتك زدن
وای مادرم، مادرم،نمی خوای بگی،وای مادرم،مادرم،بخدا گوشه ی زندان موسی بن جعفرم همین جور گفت،وای مادرم