نمایش جزئیات

روضه_امام موسی بن جعفر گریز حضرت رقیه سلام الله علیها_سید مجید بنی فاطمه

روضه_امام موسی بن جعفر گریز حضرت رقیه سلام الله علیها_سید مجید بنی فاطمه

دور از شعاع کوچک نوری فتاده ام

 


*بعضی ها گفتن چهل ،بیشتر و کمتر ،پله میخورد تا برسن به سیاه چال موسی ابن جعفر ، به علم امامت روز و شب رو حضرت تشخیص میداد ... ،روزها روزه بود ، شب ها تا صبح مناجات میکرد ... دم افطار که مشد ، نانجیب تا افطار میبرد اول با تازیانه ... جانم ... جانم ... یا اباعبدالله ، نمیخوام زودی برم تو روضه ی ارباب ، برا حضرت میخوام مفصل گریه کنی ، آخ قربونت برم آقا ، کارش ببین به کجا میرسید نانجیب تازیانه به حضرت میزد ...

 


از آتش دل من صحبتی نکن نامرد

*حضرت و غل و زنجیر بسته و تازیانه میزنه*

از آتش دل من صحبتی نکن نامرد

سکوت صبر مرا غیرتی نکن نامرد

بزن ، بزن ، تمام تنم را کبود کن ،اما

به نام فاطمه بی حرمتی نکن نامرد ...

 


*خبر پیچید ، گفتن موسی ابن جعفر و آزاد میکنن ، مردم همه جلو زندان جمع شدن پیر و جوون؛ یکی گفت آگه آقا رو ببینم دستش و می بوسم ، یکی گفت آگه آقا رو ببینم می گم آقا دلم برات تنگ شده بود ... یکی میگه آگه آقا رو ببینم میگم آقا تو کودکی کس و کارم می گفتن موسی ابن جعفر چشم به راحت بودم الحمدالله زیارتت کردم ، هر کی با یه آرزویی یکی می گفت آقا جان ، آگه آقا رو ببینم میگم آقا ترسم این بود بمیرم و نبینمت ... یه مرتبه ، چشما همه یه نقطه، اونم جلو در زندان ... یه مرتبه دیدن آروم آروم لنگه های در باز شد جمعیت بلند شد گفتن الان آقا رو آزاد میکنن همه آماده بودن گل بریزن ... یه وقت دیدن چهار تا حمال زیر یه لنگه ی دری رو گرفتن ... در زیارتش میگن ، سلام من بر اون بدنی که سرش از لنگه در آویزان بود ... "هذا امام الرافضة" مردم اومدن زیر بدن آقا رو گرفتن ، خدا ، آقا چهارده سال زندان بوده ، لاغر و ضعیف شده ، پس چرا سنگینی میکنه؟!! همچین که عبا رو کنار زدن دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای موسی ابن جعفر ... جانم ... گریه کن ها بسم الله ... چقدر جمعیت اومد برا تشیع جنازه موسی ابن جعفر ، پسر عزیزش امام رضا اومد ... اما خبر داری یا نه؟ اینهمه جمعیت اومدن اما دخترش حضرت معصومه نبود ... گریه کن بابا دختره ...؛ دختر نبود برا بابا گریه کنه ، اما یادت باشه تاریخ نشون داده آگه دختر نره ، بابا میاد ..." نیمه ی شب صدا زد عمه ، دلم برا بابام تنگ شده ... یه وقت دیدن جلو خرابه شلوغه ... سر بریده ی حسین ... اما این دختر سرو بغل گرفت ؛ صدا زد "مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی" بابا کدوم نانجیبی چوب به لبات زده؟!! بابا کدوم نانجیبی رگهای گردنت و بریده ...؟؟*

 


حسین ...

 


خرابه بودوشب وسینه ای که پر درد است

به عکس روز گذشته هواعجب سرد است

ستاره ها همه از حال من خبر دارن

به قلب کوچک من آسمانی از درد است

به پیش ضربت دشمن سپر برایم شد

قسم به جان عمویم که عمه ام مرد است

 


*گفت بابا*

 


نسیم میوزد صورتم چه میسوزد ...

خدا کند که بمیرم ،سرم چه آوردن ...

حسین ...