نمایش جزئیات
روضه و توسل بسیار جانسوز _ ویژۀ شَهادت اباالرِضا آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام _ استاد حاج منصور ارضی
شب آخر ، مُصَیِّب میگه دیدم صدای زنجیر میاد ...خوب که اومدم پشت زندان ، از پشت میله ها دیدم زنجیرها روی زمین ریخته شده و آقام نیست ... خیلی ناراحت شدم ... این آقایی که سالها توی زندانه ، کجا رفته ؟! فردا چه جوری جواب هارون الرشید لعنت الله علیه بدم ؟!
نزدیک به صبح شد دیدم باز صدای زنجیرها میاد ... هراسان دویدم توی زندان ، دیدم دارم زنجیرها رو میبنده باز به پاش ...پسر فاطمه! کجا بودی؟!فرمود رفتم مدینه ... به معصومهام ، به بچه هام سر بزنم این شب آخر و وداع کنم ...آره والا ...آقاجان ... اگر با زنجیر میرفتی جلوی چشم دخترت، جون میداد ...میگه تمام راه این دخترها میومدن نزدیک امام چهارم ، میدیدن غُل به گردن و زنجیرها به دست و پای آقا ...