نمایش جزئیات

قسمت_پایانی روضه و ذکر توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج ابا الرضا موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ حاج حسین سازور

قسمت_پایانی روضه و ذکر توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج ابا الرضا موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ حاج حسین سازور

روزِ عاشورایِ موسی ابن جعفرِ بریم کاظمین ببینیم چه خبره .. خیلی امروز تشییع جنازه اش غریبانه بود .. هیچ کسی به غیرِ امام رضا نبود بدن آقا رو برداره ..

 


دارم امید با حرمت روبرو شوم

تا با تو در حریم تو در گفت و گو شوم

حالا که دورم از سحرِ کاظمین تو

باتو من از حریم رضا روبرو شوم

قربان کاظمین که بوی رضا دهد

دل خسته آمدم که به مشهد رفو شوم

دارد صفا غلام سیاه شما شدن

بد بویم و کنار تو خوش عطر و بو شوم

آزاد آمدم که تو عبدم کنی ز لطف

با یک نگاه نافذ تو زیر و رو شوم

 


با امام داشت میومد فاصله گرفت از حضرت ، حضرت فرمود چرا از ما فاصله گرفتی؟ گفت داداشم داره از روبرویِ شما میاد ، بی حیا و بی تربیتِ ، میترسم یه حرفی به شما بزنه من خجالت زدۀ شما بشم حضرت فرمود میخوای برادرتم مثله تو محّبِ ما بشه؟ عرضه داشت بله آقا از خدامه ..

حضرت فقط یه نگاه کرد بهش ، اُفتاد رو پاهایِ حضرت ... یه نگاه کرد به زنِ رقاصه افتاد رو خاک ، صورت رو خاک گذاشت .. استغفار می کرد ...

 


در یک سحر بیایم اگر در کنارِ تو

با ناله هایِ فاطمه در جستجو شوم

گاهی تو را صدا کنم و گه جواد را

با اشکِ روضه هایِ تو در شستشو شوم

قفلِ زبان چو باز کنی چند لحظه ای

من روضه خوانِ روضۀ سّرِ مگو شوم

ساقِ شکسته ، طاقت زنجیر را نداشت

من با چه حال نوحه گرِ دردِ او شوم

گردن نمانده بود برایش زِ سلسله

میگفت مثله عمۀ خود سر به تو شوم

مُردم زِ غربت تا شبِ تارم سحر شد

تنها غل و زنجیر از حالم خبر شد

درد و بلایِ شیعه را بر جان خریدم

من ضربه ها خوردم که این ره بی خطر شد

از این قیامی که دگر شکلِ رکوع است

طوبیِ این مذهب همیشه باروَر شد

قعر سجون در پنجه هایِ سردِ زندان

آهی به هر دیوار خورد و بی اثر شد

سندی چه آورده سرم ، شیعه نداند

از چه زِ خون آبه همیشه دیده تر شد؟

از خونِ رویِ کعبِ نی پیداست کامل

بر ضربه هایم دست هایِ من سپر شد

از بس که پیچیده به دورم تازیانه

از چادرِ مادر، لباسم پاره تر شد

 


*پیغمبر فرمود ، هیچ قومی مثله یهود منو اذیت نکردن ... اینا ذاتاً دشمنِ بچه هایِ پیغمبر بودن ..*

 


در پنجه هایِ آهنینِ پنجه هایش

بر پهلویم کاری شبیه میخِ در شد

سر بسته گویم ، بی ادب حرفِ بدی زد

با ناسزاهایش ، غرورم شعله ور شد

گر مویِ پیشانی بهم میریخت اما

شکلِ محاسن از سرم آشفته تر شد

در دسته این نامرد چون گودیِ گودال

حتی بلندیِ محاسن دردسر شد

در پیشِ چشمِ مادرم سر را بریدن

از این مصیبت مادرِ ما نوحه گر شد

 


*خدا به همتون خیر بده ، دله امام رضا رو شاد میکنید با این گریه هاتون ..*

 


وقتی که با ضربه جدا میکرد سر را

فریاد هایِ یا بُنَیّ بیشتر شد ...

 


*«نحن رضضنا الصدر» امام زمان در ناحیۀ مقدسه میفرماید : سلام بر اون بدنی که کوبیده شد .. امام صادق فرمود جّدِ ما هنوز دستُ پا میزد .. اسب هاشون رو نعلِ تازه ردن ... یه جمله دیگه و التماسِ دعا ...*

 


دنبالِ گیسویِ پریشانی به نیزه

در کوچه و بازار زینب در به در شد

زینب کجا و سکویِ ......

حسین .....