حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

قسمت_پایانی روضه و توسل _ ویژۀ شَهادت باب الحوائج آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام_حاج میثم مطیعی

قسمت_پایانی روضه و توسل _ ویژۀ شَهادت باب الحوائج آقا موسی ابنِ جَعفر علیه السلام_حاج میثم مطیعی

*مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایت کرده:روش موسی بن جعفر این بود خصوصا زندان های آخر که بیش از ده سال زندان آقای ما طول کشید...بعد از طلوع آفتاب به سجده میرفتند و چندین ساعت در سجده میماندند.

هارون ملعون عادت داشت بعضی اوقات به پشت بامی که به زندان مشرف بود میرفت‌.یه روزی از دور نگاه کرد، گفت:این لباسی که من هر روز میبینم چیه؟گفت:این لباس نیست..."انما هو موسی بن جعفر..."

قربونت برم...غل و زنجیر جامعه با اون بدن نازنینت چه کرده بود آقا...؟!هارون ملعون هم این رو میدونست." اَلفضلُ ما شَهِدتَ بِهِ الاَعداء..."گفت:"اَما هذا مِن رُهبانِ بنی هاشم" موسی بن جعفر از زهاد و عبادبنی هاشمه....*

 

آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش

با دست بسته غرق سجود است حضرتش

از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید؟!

بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید؟!

در بند ظلم و کینۀ قومی ستمگری

تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید؟!

خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود

در بین این قبیلۀ عصیان چه می‌کشید؟!

با پیکرش چه کرده تبِ تازیانه ها

با حال خسته گوشۀ زندان چه می‌کشید؟!

 

*مردم  یه وقت در زندان باز شد؛"فَحُمِلَ علی نعش و نودی عَلی؛هذا نعش امام الرفضه...روی یه تخته پاره...چهارتا غلام زیر این تخته رو گرفتند،بدنش رو آوردند بیرون...اول جسارت کردند...اهانت کردند....خبر به گوش سلیمان بن ابی جعفر عموی هارون الرشید رسید..شیخ صدوق نقل میکنه:دستور داد برید این بدن رو بگیرید...بدن آقای ما رو از اون نامردا گرفتند...بلند صدا زدند:"اَلا و مَن اَرادَ اَن یَری طَیّبَِ بنَ طیب فَلیَخرُج..." همه جمع شدند...چه تشییع جنازه ای شد...سلیمان بن ابی جعفر روایت میگه"مَشی فی جِنازتِه متَصَلِّبا..."پابرهنه کرد...عمامه از سر برداشت...گریبان چاک کرد.‌‌..دلا بسوزه برای غریب کربلا...*

 

شکرِ خدا که دختر مظلومه اش ندید

بابایِ بی شکیب و پریشان چه می‌کشید

اما! دلم گرفته ز اندوهِ دیگری

طفل سه ساله گوشه ی ویران چه میکشید؟!

با دیدنِ سرِ پدرش در میان تشت

هنگام بوسه بر لب عطشان چه میکشید....

 

*بی بی جونم یا حضرت معصومه! سر از بدن بابات جدا نکرده بودند...شما رو روی خار مغیلان نکشونده بودن...چوب خیزران به لب و دندان....آی حسین....*

 

وقتی که دید چشم کبودش در آن میان

خونین شده تلاوت قرآن....

 

*بابا ما از کودکی اینطور دیدیم هر کی قرآن خوند شما تشویقش کردید...احسنت و طیب الله گفتید...مگه قرآن نمیخونی؟!این مردم چرا به لب و دندانت سنگ میزنند؟!از سویدای دل اگه میخوای اربعینت رو از موسی بن جعفر بگیری از سویدای دل صدا بزن:یا حسین....*

شاعر:یوسف رحیمی